روح الله مهرجو استاد دانشگاه و کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

روح الله مهرجو استاد دانشگاه و  کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

این وبلاگ کاملا شخصی می باشد
mehrjoor.ir

بایگانی
آخرین نظرات

فضایل امام موسى بن جعفر (ع )

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۵۷ ب.ظ

بسم الله

804- وصول به نوک قله شرف
على بن عیساى ایلى ، صاحب کشف الغمه مى گوید: مناقب کاظم و فضایل و معجزات آشکار و دلایل و صفات باهر و مکارمش گواه آن است که او به نوک قله شرف واصل گشته و به اوج مزایا و بلکه به بالاترین حد آن سمو یافته و در آن ریشه دوانیده و به اعلا مراتب جلال رسیده است ، و شاخه هایش ، سبز و دل انگیز گشته و به مکانى علو یافته که ذلت نیافتنى است . مجد و بزرگوارى از هر سوى ، او را در برگرفته و گویى قطرات باران شرف ، از ابر وجودش در حال باریدن است و ابرهاى باردار، قطره اى از دریاى کرم او، و مردان لباب و فاخر، بنده اى از بندگان و خدام اویند. پدرانش بزرگانند و فرزندانش کریمان ، عنصرش اکرام عناصر و پدرانش ‍ بدور بواهر و مادرانش عقیلات عباهرند. او یکى نجوم زواهر است و داراى فضایل جلیل و مناقبى است که علو شاءن او را کفیل اند. علما بدو منسوبند و بزرگان و والامقامان از او کسب علم و بزرگى کرده اند . او و خاندانش ، هادیان به سوى خدا و امناى اسرار غیب و از پلیدى و کژى و ناراستى پاکند. آنان ، ستارگان درخشان تاریکى شب و خورشیدهاى روشنى بخش روزند. آنانند که شعایر اسلام را به بیان و وضوح مى رسانند و حلال و حرام را بر مردم آشکار مى نمایند. از جانب پدران و پسران ، کریمند و معادت فتوت و مروتند. بخشش در آنان غریزى است . اقوال و کلمات ، گر چه طولانى و بسیار باشد، در مدح آنان ناچیز و اندک است . آنانند دریاهاى علمى که پایان ندارند و ماه هاى عزتى که خسوف ندارند و خورشیدهاى مجدى که کسوف ندارند.
 
یا آل طه ان ودى لکم
 
باق على حبکم اللازم (956)
 
805- باب الحوائج
ابو ابراهیم موسى بن جعفر، کاظم علیه السلام ، که زبانها در برابر کلمات قاهرش ، گنگ و عقول نزد معجزات باهرش حیران مى نمایند.حرارت دعاهایش ، سنگ سخت را ذوب مى کند و مناظرات و گفتارش حجتى است بر اولوالالباب . او وجوه اکسیر فلزات عرفا و معیار نقود اصفیاست و کسى است که خالقان دانسته اند که او باب الحوائج است و فرقتان اذعان - نموده اند که کاشف اسرار کتاب خداى تعالى است . (957)
806- کلبهم باسط یدیه
بنده حدود سى سال پیش صحبتى با بک ریاضیدان داشتم تا این که کلام کشید به این شکل هندسى (قطاع ) من از او، به خاطر غرض الهى که در نظر داشتم ، سوال کردم : عزیز من ! از این شکل چند حکم هندسى مى توان استفاده کرد؟
گفت : شاید هفت تا ده تا حکم .
گفتم : مثلا بیست تا چطور.
گفت : شاید ممکن است .
گفتم : دویست تا چطور؟
به من نگاه مى کرد که آیا دویست حکم هندسى مى توان از آن استنباط کرد و توقف کرد.
گفتم : دو هزار چطور؟ همین طور به من نگاه مى کرد. گفتم : دویست هزار تا چطور؟
خیال مى کرد که من سر مطایبه و شوخى دارم و به مجاز حرف مى زنم . بعد به او گفتم : آقا این خواجه نصیرالدین طوسى کتابى دارد به نام کشف القناع عن اسرار شکل القطاع (958) و جناب خواجه از این یک شکل ، چهار صد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسى استنباط کرده ، یعنى قریب نیم میلیون . بعد به او گفتم : این خواجه نصیر طوسى که راجع به یک شکل هندسى ، یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده ، شما آن کتاب و خود خواجه را مى شناسى ؟
گفت : نخیر.
بعد راجع به شخصیت خواجه مقدارى صحبت کردیم و به او گفتم : این خواجه وقتى که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از این نشاه به جوار الهى ارتحال مى کند، وصیت کرد: مرا از کنار امام هفتم ، باب الحوائج الى الله ، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عتبه به خاک بسپارید و روى قبرم در پیشگاه امام هفتم ؛ مثلا نوشته نشود آیت الله و علامه این امام است ، حجه الله ، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است ؛ روى قبر من بنویسید:
و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید .(959)
در این عالمى است صاحب این همه کتاب در حکم ، فلسفه ، عرفان ، ریاضیات ، فقه و اصول ، علوم غریبه ، معمارى و هندسى ؛ و بنا کننده رصد خانه مراغه و صاحب زیج ایلخانى ، و بالاخره خواجه نصیرالدین طوسى و استاد بشر و استاد کل فى الکل . اما در پیشگاه امام هفتم این طور وصیت مى کند که روى قبرش بنویسند. او مى داند:
 
گفتن بر خورشید که من چشمه نورم
 
دانند بزرگان که سزاوار سها نیست
 
سها ستاره اى است خیلى کوچک ، طرف قطب شمال ، در کتابهاى نوشته اند که نور چشم را به وسیله آن امتحان مى کنند. هر کس ستاره سها را ببیند، چشمش خیلى قوى است . حالا ستاره سها در پیش آفتاب عالمتاب بگوید: من هم نور دارد! جناب نظام الدین نیشابورى در شرح خود بر شرح مجسطى وقتى این احکام را از خواجه نقل مى کند، مى نویسد: تعجب مدار از آیه قرآن که : و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام والبحر یمده من بعده سبعه ابحر مانفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم . وقتى از یک شکل هندسى مى شود قریب نیم میلیون حکم استنباط کرد، چه مى پندارد درباره کلمات قرآن . (960)
بخش دوم : عبادت حضرت امام موسى بن جعفر (ع )  
807- یار نزدیک تر از من به من است !
شخصى نامور که یک از مشایخ علمى زمان خودش بود، به حضور مبارک امام صادق علیه السلام ، تشرف حاصل کرد، دید جوانى مراهق ، خردسال در حضور امام به سوى در باز به نماز ایستاده است . این جوان همان کس ‍ است که امام صادق علیه السلام به مردم فرمود:انتم السفینه و هذا ملاحها (961) شما کشتى هستید و این جوان ناخداى شما است .
این جوان خردسال ، فرزند امام صادق ، یعنى امام هفتم امامیه ، موسى بن جعفر علیه السلام است .
آن شخص به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آقا! فرزند شما دارد به سوى در گشوده نماز مى گذارد و این کراهت دارد.
امام فرمود: نمازش را که تمام کرد به خود او بگویید.
این شخص بى خبر از این که
 
گفتن بر خورشید که من چشمه نورم
 
دانند بزرگان که سزاوار سها نیست
 
آقا زاده نماز را خواند و مواجه اعتراض آن شخص شد، در جوابش فرمود: آن کس که من به سوى او نماز مى خواندم ، از این در باز به من نزدیک تر است . (962)
808- اسم حجاب
در دعاى امام کاظم علیه السلام آمده است : و بالاسم الذى احتجبت خلقک فلم خلقک فلم یخرج منک الا الیک . (963)(964)
809- اهمیت محاسبه در هر ورز
در باب محاسبه عمل ، از اصول کافى روایتى از امام کاظم علیه السلام نقل شده است که فرمود: کسى که هر روز به محاسبه نفس نمى پردازد، از ما نیست . (در صورتى که محاسبه کند) اگر عمل نیکویى از او سر زده باشد؛ از خداوند طلب زیادى اش کند و اگر عمل نادرستى از او سرزده باشد، استغفار نموده ، توبه کند.
810- عبد صالح خداوند
در تاریخ ابن خلکان آمده است :
خطیب در تاریخ بغداد مى گوید: موسى را به سبب عبادت و اجتهادش ‍ عبد صالح مى گفتند. مروى است که او داخل مسجد رسول خدا صلى الله علیه وآله شده ، سر به سجده برد و در حال سجده از اول شب تا به صبح ، این دعا را زمزمه مى کرد:
عظم الذنب عندى ، فلیحسن العفو من عندک ، یا اهل التقوى و یا اهل المغفره !
و او بس سخى و کریم بود. چون به او خبر مى رسید که کسى از او بدگویى مى کند، کیسه اى هزار دینارى براى او به هدیه مى فرستاد.(965)
811- این است فخر!
نقل است که سالى هارون الرشید به حج آمده بود، پس در حالى که گروهى از قریش و بزرگان قبایل و موسى بن جعفر همراه او بودند، براى مفاخره رو به قبر حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله کرد و گفت : السلام علیک یا رسول الله ! یا ابى عم .
حضرت موسى بن جعفر فرمود: السلام علیک یا ابت !
هارون (چون سلام امام را شنید) متغیر شد و گفت : یا ابا الحسن ! به راستى که این است فخر! ... (966)
812- باب الحوائج الى الله
کمال الدین مى گوید:
ابو الحسن ، موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیه السلام امامى است کبیر القدر و عظیم الشاءن و کثیر التهجر و جاد در اجتهاد، با کرامات مشهود و مشهور به خوارق عادات و مواظب بر طاعات ؛ که شب را به سجده و قیام به صبح مى رساند و روز را به تصدیق و صیام به انتها؛ و به سبب فزونى علم و گذشتن از متجاوزین به حقش ، کاظم نامیدندش .
به آن کس که به او بدى مى رساند، نیکى مى کرد و به کسى که در حقش ‍ جنایت مى نمود، بر و عفو و احسان ارزانى مى داشت .
و سبب کثرت عبادتش در شب و روى ، عبد صالح مى خواندندش و در عراق به باب الحوائج الى الله معروف بود؛ چه مطلوب متوسلان به حضرتش ، از سوى خداوند حاصل مى گشت و کراماتش ، عقول را به حیرت وا مى داشت و بیانگر آن بود که او را قدمى صدق نزد خداوند بود که آنرا زوالى متصور نبود.
(967)
813- لطف خدا به توبه کار
روایت است ابو الحسن (موسى بن جعفر علیه السلام ) در پاسخ به این پرسش گناهى که شخص از آن توبه کند و هرگز بدان باز نگردد خطاب به محمد بن فضیل فرمود:
(یعنى ) از گناه توبه کند و سپس بدان باز نگردد، و محبوب ترین بندگان نزد خداى تعالى ، منیبان توابند. (968)
814- تکلم فرشته چپ و راست
در کتاب شریف کافى نقل است : عبدالله بن موسى بن جعفر علیه السلام گوید: از پدرم پرسیدم که : آیا چون بنده اس اراده گناه یا کار نیک کند، دو ملک از آن خبر یابند؟
فرمود: آیا بوى خوب و بوى مستراح یکى است ؟!
گفتم : خیر!
فرمود: چون بنده ، اراده کار نیک کند، نفسش خوشبو بیرون آید. پس ‍ فرشته جانب راست ، فرشته جانب چپ را گوید: برخیز (و برو) که او همت به کار نیک بسته است . و چون بدان عمل اقدام کند، زبانش قلم او شود و آب دهانش ، مرکب ، و آنرا برایش بنویسد، چون اراده گناه کند، نفسش بد بود بیرون آید. پس فرشته جانب چپ ، جانب راست را گوید: باز ایست که او همت به گناه بسته است ، و چون گناه را به انجام رساند، زبانش قلم او شود و آب دهانش مرکبش ، و گناه را بر او بنویسد. (969)(970)
بخش سوم : قرآن  
815- قرآن در قبر
ثقه الاسلام کلینى در کتاب فضل القرآن کافى به اسنادش از حفص از باب الحوائج الى الله امام هفتم علیه السلام روایت کرده است که :
امام علیه السلام به حفص فرمود:
یا حفص ! من مات من اولیاءنا و شیعتنا و لم یحسن القرآن ، علم فى قبره لیرفع الله به من درجه ؛ فان درجات الجنه فى قدر آیات القرآن ، یقال له ، اقرا وارق ! فیقرا ثم یرقى ؛
یعنى اى حفص ! هر کسى از اولیا و شیعه ما بمیرد و قرآن را نیکو نداند، در قبرش بدو تعلیم مى دهند، تا خداوند در جنت او را بالا برد؛ چه این که درجات جنت بر قدر آیات قرآن است ، به او گفته مى شود: بخوان و بالا برو، پس مى خواند و بالا مى رود. (971)(972)
816- آموزش حد توحید
ابن ابى عمیر روایت مى کند: بر سرورم بن جعفر علیه السلام وارد شدم و به او گفتم :
اى فرزند پیامبر خدا! توحید را به من بیاموز.
فرمود: اى ابو احمد! درباره توحید از آنچه خداى تعالى در کتابش ذکر کرده است ، تجاوز نکن که هلاک مى شوى .(973)(974)
817- تعلیم قرآن در قبر
حفص گفت : از امام هفتم علیه السلام شنیدم به مردى مى گفت : آیا بقاى در دنیا را دوست دارى ؟
آن مرد گفت : آرى !
امام فرمودن براى چه ؟
گفت : براى قرائت قل هو الله احد.
امام پس از ساعتى سکوت از آن مرد، فرمود: اى حفص ! هر کس از اولیا و شیعیان ما بمیرد و قرآن را نیکو نداند، در قبرش قرآن را بدو تعلیم مى نماید تا خداوند درجه او را به علم قرآن بالا ببرد؛ چه اینکه درجات بهشت بر قدر آیات قرآن است . به او مى گویند: بخوان قرآن را و بالا برو. پس مى خواند و بالا مى رود. (975)(976)
818- تفسیر طعام انسان
زید شحام از ابن جعفر علیه السلام در قول خداى - عز و جل - فلینظر الانسان الى طعامه روایت شد که گفت : پرسیدم طعام انسان چیست ؟
فرمود: علمى که مى گیرد غذاى وى مى باشد، بنگرد که از چه کسى مى گیرد .(977)
بخش چهارم : معجزات امام موسى بن جعفر (ع )  
819- باریدن نور بر قبور ائمه کاظمین
ثقه اى نقل کرد از شیخ محمد کلیددار روضه مقدسه کاظمین علیه السلام و شیخ مذکور خود مرد متدینى بود، و من خود از را ملاقات کرده بودم که شیخ مذکور گفت :
در هنگامى که حسن پاشا بعد از زمان سلطنت نادر شاه افشار در ایران - او پاشاى عراق عرب بود در بغداد متمکن بود، روزى در ایام ماه جمادى الثانیه در وقتى که جمع از امراء و افندیان و اعیان آل عثمان در مجمع او حاضر بودند پرسید، سبب چیست که اول ماه رجب را شب نور باران گویند؟
یکى از ایشان مذکور ساخت که : در این شب از قبور ائمه دین نور فرو مى ریزد.
پادشاه گفت : در این مملکت محل قبور ائمه بسیار است و البته مجاورین این قبور ائمه مشاهده خواهند نمود.
پس کلید دار ابو حنفیه که امام اعظم ایشان است و کلید دار شیخ عبدالقادر را طلبیده مطلب را از ایشان استفسار نمود و ایشان گفتند: ما چنین مشاهده نکرده ایم .
حسن پاشا گفت : که موسى بن جعفر علیه السلام و حضرت جواد علیه السلام نیز از اکابر دینند، بلکه ایشان نیز بپرسیم و همان ساعت ملازمى که به عرف اهل بغداد چوخادار گویند، به طلب کلیددار کاظمین علیه السلام آمد، شیخ محمد گوید:
که کلیددار آن وقت پدر من بود و من تقریبا در سن بست ساله بودم و با پدر در کاظمین بودیم که ناگاه چوخادار به احضار پدرم آمد و او نمى دانست که با او چه شغل داشت روانه بغداد شد و من نیز به اتفاق او رفتم و من بر در خانه پاشا ماندم و پدرم را به حضور بردند، بعد از حضور پاشا از پدرم سوال کرد که گویند: شب اول رجب را شب نور باران گویند به جهت نزول نور از آسمان بر قبور ائمه دین ، آیا تو هیچ آنرا در قبر کاظمین مشاهده کرده اى ؟
پدر خالى از ذهنم و بى تاءمل گفت : بلى ! چنین است و من مکرر دیده ام .
پاشاى مذکور گفت : این امر غریبى است و اول رجب نزدیک است ، مهیا باش که من در شب اول رجب در روضه مقدسه کاظمین به سر خواهم برد.
پدرم از استماع این سخن به فکر افتاد که این چه جراءتى بود که من کردم و چه سخن بود از من سر زد و با خود گفت که : یحتمل مراد نور ظاهرى مشاهده نباشد و من نور محسوسى ندیده ام و متحیر و غمناک بیرون آمد و من چون او را دیدم آثار تغییر و ملال در بشره او یافتم و سبب استفسار کردم گفت :
اى فرزند من ! خود را به کشتن دادم و با حال تباه روانه کاظمین علیه السلام شدیم و در بقیه آن ماه پدرم به وصیت و وداع مشغول بود و امر خود را انجام مى داد و خورد و خواب او تمام شد و روز و شب به گریه و زارى مشغول بود و شبها در روضه مقدسه تضرع مى کرد و به ارواح مقدسه ایشان توسل مى جست و خدمتکارى خود را شفیع مى کرد تا روز آخر ماه جمادى الثانیه .
چون روز به حوالى غروب رسید، کوکبه پاشا ظاهر شد و خود او نیز وارد شد و پدرم را طلبید و گفت :
بعد از غروب روضه را خلوت نماید و زوار را بیرون کند، پدرم حسب الامر چنان کرد، هنگام نماز شام ، پاشا به روضه داخل شد، امر کرد که شمع هاى روضه که روشن بود خاموش کردند و روضه مقدسه تاریک ماند.
خود چنان که طریقه سنیان است فاتحه خواند و رفت به عقب سر ضریح مقدس و مشغول نماز و ادعیه شد و پدرم در سمت پیش روى ضریح مقدس را گرفته بود و محاسن خود را بر زمین مى مالید و روى خود را در آنجا مى سائید و تضرع و زارى مى کرد، مانند ابر بهار از دیده او جارى بود و من نیز از عجز و زارى پدرم به گریه افتاده بودم و بر این حلال تقریبا دو ساعت گذشت و نزدیک بود که پدرم قالب تهى کند که ناگاه سقف محاذى بالاى ضریح مقدس شق شد و ملاحظه شد که گویا با یک بار صد هزار خورشید و ماه و شمع و مشعل بر ضریح مقدس و روضه مقدسه ریخت که مجموع روضه ، هزار مرتبه از روز روشن تر و نورانى تر شد و صداى حسن پاشا بلند شد که به آواز بلند مکرر مى گفت :
صلى الله على النبى محمد و آله
پس پاشا برخاست و ضریح مقدس را بوسید و پدر مرا طلبید و محاسن او را گرفت و به خود کشید و میان دو چشم پدر مرا بوسید و گفت :
بزرگ مخدومى دارى خادم چنین مولائى باید بود! و انعام بسیار بر پدرم و سایر خدام روضه متبرکه کرده و در همان شب به بغداد مراجعت نمود.(978)
820- معجزه امام موسى بن جعفر
در سنه هزار دویست و ده که حقیر به عزم زیارت بیت الله الحرام وارد بغداد شدم ، چند یومى در بقعه متبرکه کاظمین علیه السلام به جهت اجتماع ، توقف اتفاق افتاد، در شب جمعه در روضه متبرکه امامین همامین بودم با جمعى از احباء و همسفران و بعد از آنکه از تعقیب نماز عشاء فارغ شدم و ازدحام مردم کم شد برخاستم به بالاى سر مبارک آمدم ، که دعاى کمیل را در آن موضع کامل با حضور قلب تلاوت نمایم .
آواز جمعى از زنان و مردان عرب را بر در روضه مقدسه شنیدم به نحوى که مانع از حضور قلب شد و صدا بسیار بلند شد به یکى از رفیقان گفتم : سوء ادب اعراب را ببینید که در چنین موضعى در چنین صدا بلند مى کنند، چون صداى ایشان طول کشید، من با بعضى از رفقا برخاسته که به پائین پاى مقدس او آئیم تا ملاحظه کنیم سبب غوغاء چیست ، دیدم شیخ محمد کلید دار بر در روضه مقدسه ایستاده و چند زن از اعراب داخل روضه مقدسه شدند و یکى از آنها گریبان سه زن دیگر را دارد و مى گوید: کیسه پول مرا یکى از شما دزدیده اند و ایشان منکر بودند.
گفت : در همین موضع متبرک قفل ضریح را گرفته ، قسم با این دو بزرگوار به یاد کنید تا من از شما مطمئن شوم و گریبان شما را رها کنم .
من و رفقا ایستادیم که ببینیم مقدمه ایشان به کجا مى رسد، پس یکى از زنان در نهایت اطمینان قدم پیش نهاده و قفل را گرفته و گفت :
یا ابا الجوادین ! انت تعلم انى بیئه ؛ اى پدر دو جواد! تو مى دانى که من از این تهمت برى هستم .
آن زن صاحب پول گفت : برو که من از تو مطمئن شدم ، پس دیگرى نیز قدم پیش گذارده به نحو اول تکلم نموده و برفت ، سیم آمد و قفل را گرفته همین که گفت : یا ابا الجوادین ! انت تعلم انى بریئه ؛ دیدیم از زمین به نحوى بلند شد که گویا از سر ضریح مقدس گذشته و بر زمین خورد و دفعه رنگ او مانند خون بسته و چشم هاى او نیز چنین شد و زبان او بند آمد.
پس شیخ محمد صدا را به تکبیر بلند کرده و سائر اهل روضه نیز تکبیر گفتند، پس شیخ امر کرد که او را کشیده در یکى از صفه هاى رواق مقدس ‍ گذاردند و ما نیز ماندیم که ببینیم امر به کجا منتهى مى شود.
آن زن چنین بیهوش بود تا حوالى حوالى سحر این قدر به هوش آمد که به اشاره فهمانید که کیسه پول آن زن را کجا گذارده ام بیاورید و بدهید و کسان او چند گوسفند به جهت کفاره عمل او ذبح کرده تصدیق کردند که آن زن مستخلص شود و چنان بود تا صبح و رد همان روز وفات یافت !

- شرم از امام همام
وقتى خواجه نصیرالدین ، در بستر مرگ بود به او گفتند: آیا وصیت نمى کنى که پس از مرگ جسدت را به نجف اشرف برند؟
خواجه مى گوید: خیر! من از امام همام ، موسى بن جعفر علیه السلام شرم دارم که فرمان بدهم پس از مرگ ، جسدم را از زمین مقدس آن بزرگوار خارج کرده ، به جایى دیگر منتقل کنند. (980)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">