روح الله مهرجو استاد دانشگاه و کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

روح الله مهرجو استاد دانشگاه و  کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

این وبلاگ کاملا شخصی می باشد
mehrjoor.ir

بایگانی
آخرین نظرات

بسم الله

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (8)

فضیلت و شایستگى

عتاب بن اسید بعد از فتح مکه از سوى حضرت به عنوان والى مکه برگزیده شد، و مسئولیت امور سیاسى را به عهده گرفت ؛ در حالى که بیست و یک سال بیش نداشت و افراد بزرگتر از وى در بین صحابه فراوان وجود داشتند.
این کار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گیرد، که چرا جوان را بر بزرگسالان ترجیح داده است ، حضرت بسیار متین جواب مى دهد که ملاک مسئولیت ، بزرگى سن نیست . فضیلت و شایستگى باعث بزرگى مى باشد: فلیس الاکبر هو الافضل بل الافضل هو الاکبر . همین مطلب در مورد معاذ بن جبل که 26 سال دارد، مطرح است و ایشان به عنوان مبلغ دینى در مکه منصوب مى شود.

کسب معاش

انس بن مالک مى گوید: پس از آنکه رسول خدا صلى الله علیه و آله از جنگ تبوک بازگشت ، سعد انصارى به استقبال آن حضرت شتافت و به پیامبر صلى الله علیه و آله دست داد و مصافحه کرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: چه صدمه و آسیبى به دست تو رسیده که دستت زبر و خشن شده است ؟
سعد عرض کرد: اى رسول خدا! با طناب و بیل کار مى کنم و درآمدى براى معاش زندگى خود و خانواده ام کسب مى نمایم . از این رو دستم خشن شده است
فقبل یده رسول الله قال : هذا ید تمسهاالنار
پیامبر صلى الله علیه و آله دست سعد را بوسید و فرمود: این دستى است که آتش دوزخ با آن تماس پیدا نمى کند.

مادر

مردى به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله مشرف گردید، و عرض ‍ کرد: یا رسول الله به چه کسى نیکى کنم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: به مادرت
دوباره سؤ ال کرد: سپس به چه کسى نیکى کنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار دیگر سوال کرد: و سپس به چه کسى نیکى کنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار چهارم سؤ ال کرد: آنگاه به چه کسى نیکى کنم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: به پدرت.

مدارا

از جابربن حیان عبدالله (رض ) روایت شده که گفت : با رسول اکرم صلى الله علیه و آله در محل ذات الرفاع بودیم . آن حضرت را در سایه درختى ، رها ساختیم . ناگهان مردى از مشرکین بر سر حضرت آمد. شمشیر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به درخت آویخته بود. مرد مشرک ، خود را کشید و خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت : از من مى ترسى ؟
حضرت فرمود: نه !
گفت : چه کسى به دادت خواهد رسید؟
حضرت فرمود: خدا
با شنیدن کلمه الله شمشیر از دست آن مشرک افتاد رسول اکرم صلى الله علیه و آله شمشیر او را گفت و فرمود: چه کسى به دادت خواهد رسید؟
مرد مشرک التماس گفت : با من مدارا کن !
حضرت فرمود: آیا به وحدانیت خدا و پیامبرى من ، شهادت مى دهى ؟
مرد مشرک گفت : نه ! ولى پیمان مى بندم که هرگز با تو نجنگم ، و با کسانى هم که با تو مى جنگند، نباشم .
پس حضرت او را رها ساخت . مرد مشرک ، نزد یاران خود رفت و گفت : هم اکنون از پیش بهترین مردم ، به سوى شما آمدم.

نمونه ای از برخورد کریمانة پیامبر (صلی الله علیه وآله) با دشمن

در یکی از جبهه های جنگ ، بر اثر سیل یا حادثه دیگری که اتفاق افتاد ، بین رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ستاد نظامی حضرت فاصله شد ؛ به طوری که سربازان اسلام یک طرف و پیامبر طرف دیگر قرار گرفتند . حضرت هم در دامنة کوه ، مشغول استراحت شد . در این هنگام ، یکی از مشرکان با استفاده از این فرصت ، بالای سر حضرت آمده ، شمشیر کشید و گفت : « شما که در حال خوابیدن هستید و سربازان هم که از شما دورند ، در این حال ، چه کسی شما را نجات می دهد » ؟ حضرت بی درنگ فرمود : « بین سر من و لبه تیز شمشیر ، قدرتی است که نمی بینی ؛ خداست که مرا نجات می دهد » . آن مشرک که به این حرف معتقد نبود ، پوزخندی زد و همراه پوزخند ، شمشیر را پایین آورد که به حضرت آسیب برساند ، ولی با هوشیاری به موقع پیامبر ، خودش یک طرف و شمشیر به طرفی دیگر افتاد . حضرت برخاسته و شمشیر را کشیده ، فرمود : « تو را چه کسی از دست من نجات می دهد ؟ » او گفت : « کرامت تو ؛ زیرا تو انسانی بزرگوار هستی » . با این حرف ، حضرت از کشتن او صرف نظر و او را رها کرد .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۸
مجتبی مهرجو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">