روح الله مهرجو استاد دانشگاه و کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

روح الله مهرجو استاد دانشگاه و  کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

این وبلاگ کاملا شخصی می باشد
mehrjoor.ir

بایگانی
آخرین نظرات

وقایع ماه صفرالمظفر (1)

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۲۵ ق.ظ


بسم الله

وقایع ماه صفر[1]


یکم صفر

1ـ وقوع جنگ صفین
2ـ ورود کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) به شام
1ـ وقوع جنگ صفین
روز اول ماه صفر سال 38 هـ .ق. جنگ صفین رخ داد. ماجرا از آن جا آغاز شد که مولای متقیان امام علی (علیه السلام) پس از آن که با پافشاری مردم خسته از جور و بی عدالتی و تشنه عدالت علوی، خلافت ظاهری را پذیرفتند، همان گونه که به مردم وعده کرده بودند از هیچ تخلف و ظلمی چشم پوشی نکردند؛ به همین علت در نخستین روزهای خلافت خود، دستور عزل معاویه که صلاحیت حکومت را نداشت صادر فرمودند؛ ولی او با قلدری تمام از دستور امیرمؤمنان (علیه السلام) سرپیچی کرد و به کار شکنی و تضعیف حکومت مولا علی (علیه السلام) پرداخت؛ لذا حضرت پس از پایان یافتن فتنه جمل خود را برای سرکوبى این طغیانگر ظالم آماده ساختند.

سپاه امیرمؤمنان (علیه السلام) و سپاه معاویه در محلى به نام صفین در جنوب شهر رقّه در کنار رود فرات، رویاروى یکدیگر صف آرایى کردند. پس از آن که نامه‌ها و پندهاى مولاى متقیان در قلب سخت‌تر از سنگ معاویه اثرى نکرد، در اول صفر سال 38 هـ .ق. دو
سپاه، آرایش جنگى به خود گرفتند.در طول جنگ صفین جلوه هایی از احسان و کرم خاندان عصمت و طهارت به ظهور رسید.
سپاهیان معاویه چند بار بر آب تسلط پیدا کردند ولى دو مرتبه سپاهیان مولاى متقیان (علیه السلام) آن را باز پس ‌گرفتند‍‍؛ در زمانى که معاویه خبیث بر آب تسلط پیدا مى‌کرد، مانع از رسیدن آب به سپاه حضرت على‌(علیه السلام) مى‌شد اما سپاهیان اسلام در زمانى که بر آب مسلّط مى‌شدند، از رسیدن آب به سپاه معاویه جلوگیرى نمى‌کردند.
بیان این نکته خالى از لطف نیست که آزادسازى آب یکبار به دست مبارک امام حسین (علیه السلام) انجام شد و حضرت سید الشهداء هم پس از تسلط مانع از رسیدن آب به دشمن نشدند. البته از خاندان کرم و لطف این نکته دور از انتظار نیست؛ چرا که ذات اهل بیت‌(علیهم السلام) لطف و کرم مى‌باشد و ذات دشمنان اهل بیت خباثت و پلیدی.
پس از این که آثار شکست در سپاه معاویه ظاهر شد، عمروبن-عاص نیرنگ باز دستور داد تا سپاهیان معاویه صفحاتی از قرآن کریم را بر سر نیزه‌ها کنند و تمام سپاه فریاد زنند که بین ما و شما کتاب خدا حاکم داور باشد، تا بدین گونه از هلاکت حتمى نجات یابند.
لشکریان امیرمؤمنان(علیه السلام) فریب خوردند و خواهان پایان جنگ و تن دادن حضرت علی (علیه السلام) به حکمیت شدند. هرچه امیرمؤمنان تلاش کردند تا سپاهیان را براى ادامه جنگ و رسیدن به پیروزى که در چند قدمى آنان بود راضى کنند، بى‌فایده بود.
سرانجام حضرت را تهدید و وادار به قبول حکمیت کردند و به اصرار فراوان، ابوموسى اشعرى را حکم سپاه حضرت قرار دادند. امیرمؤمنان(علیه السلام) در اوج مظلومیت در این باره فرمودند: « من پیش از امروز امیر شما بودم لکن امروز فرمانم نمى‌برید و مأمورم
ساختید».
در حکمیت نیز ابوموسى فریب خدعه عمروعاص را خورد و همان افراد که به اصرار، حضرت را مجبور به قبول حکمیت کرده بودند، خود منکر آن شدند و گروه خوارج را تشکیل دادند.
2ـ ورود کاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به شام
در روز اول صفر سال 61 هـ .ق. کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام)را وارد شهر شام کردند. شهرى که مردمان آن به علت تبلیغات سوء معاویه بر ضد اهل بیت‌(علیهم السلام) با اسلام ناب، بیگانه و پیرو اسلام معاویه شده بودند. اهل شام براى ورود اهل بیت‌(علیهم السلام) به دستور یزید ملعون مجالس جشن بر پا کردند و به شادى و پایکوبى
پرداختند. سهل بن سعد ساعدى از اصحاب پیامبر‌(صلی الله علیه و اله) نقل مى‌کند که در مسیر حرکتم به بیت ‌المقدس به شام ‌رسیدم. وقتى وارد شهر شدم، شهر را آذین بندى شده و آماده براى جشن دیدم. زنان با دف و طبل به شادى مى‌پرداختند. تصور کردم که در این منطقه عیدى است که من از آن خبر ندارم. پس از جستوجو و پرسش فهمیدم که وا اسفا!، شادى مردم به جهت ورود اهل بیت داغدار‌(علیهم السلام) به شام است.
شامیان پست در اجراى دستور یزید ملعون کوتاهى نکرده بودند و بر فراز بام ‌ها بیرق‌هاى رنگارنگ بر افراشته و در هر گذرى بساط شراب برپا کرده بودند؛ مردم دسته دسته به سوى دروازه‌ شهر مى‌رفتند تا به تماشاى کاروان اسرا بنشینند. این‌ها همه در حالى بود که آل الله(علیهم السلام) مصیبت زده و عزادار بودند.
سرهاى مقدس شهدای اهل بیت‌(علیهم السلام) را یکى پس از دیگرى از دروازه ساعات وارد نمودند. پیشاپیش همه سرها، سر نورانى قمر بنى‌هاشم‌(علیه السلام) بود. در میان سرها، سر مطهر سیدالشهداء با عظمت و شکوه فوق العاده در حالى که لبخندى بر لبان مبارکش بود به چشم مى‌خورد؛ باد محاسن شریفش را به چپ و راست مى‌برد.
سهل بن سـعد ساعدی مى‌گـوید: « بـه خـدمت امام زیـن‌العابدین(علیه السلام) رسیدم و پس از عرض سلام و ادب خود را معرفى کردم. آن گاه امام به من فرمودند: «اگر مى‌توانى پولی به نیزه دار سر پدرم بده که آن را از میان ما بیرون ببرد تا از توجه این تماشاگران به حرم پیامبر‌(صلی الله علیه و اله) کاسته شود».
سهل در ادامه مى‌گوید: «رفتم و چهارصد دینار طلا به او دادم و از او خواستم تا سرها را از میان زنان بیرون ببرد. او نیز قبول کرد و آنها را از میان بانوان بیرون برد».
در شام چه بر اهل بیت عصمت و طهارت گذشت، قلم را یاراى نوشتن نیست، اما همین بس که سیدالساجدین‌(علیه السلام) اوج مصایب آل الله (علیهم السلام) را در شهر شام دانستند و آرزو کردند که اى کاش نبودم و شهر شام را با این وضعیت نمى‌دیدم.»

دوم صفر

1ـ ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
2ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین‌(علیهما السلام)
3ـ شکست قیام زنگیان و کشته شدن «صاحب الزنج»

1ـ ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
پس از این که کاروان اسیران وارد شام شدند، آنان را روانه مسجد جامع شهر کردند و در آن‌جا منتظر ماندند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادر شود. پس از این که اجازه ورود داده شد، اهل بیت‌(علیهم السلام) را در روز دوم صفر سال 61 هـ .ق. در حالى که دست
مرد‌ها را به گردنشان بسته بودند و همه کودکان و زنان را به یک زنجیر متّصل کرده بودند وارد مجلس یزید کردند.
یزید مست و مغرور از کرده خویش بر تخت تکیه داده و مجلس بزم برپا ساخته بود. سر مقدس سالار شهیدان را شست وشو داده و در حالى که محاسن مبارکش را شانه زده بودند، در تشتى از طلا مقابل یزید گذاشتند و او با چوب خیزرانى که در دست داشت، نسبت به حضرت اسائه ادب مى‌کرد. عقیله عرب زینب کبرى(سلام الله علیها) با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاک زد و فریاد کرد: «وا حسیناه! وا حبیب رسول الله!» که از صداى آن حضرت، حاضران به گریه افتادند. (8)
ابو برزه‌ اسلمى که از اصحاب رسول اکرم‌(صلی الله علیه و اله) بود خطاب به یزید گفت: «به لب و دندان کسى بى‌احترامى مى‌کنى که من شاهد بودم رسول خدا(صلی الله علیه و اله)، همین لب‌ها و دندان‌ها را مى‌بوسید و به حسن و حسین (علیهما السلام)مى‌فرمود: "شما سرور جوانان اهل بهشتید" اى یزید! خدا تو را نابود کند، خدا تو را لعنت کند!».(9)
یزید آب جو طلب مى‌کرد و به یاران خود مى‌داد و در حین قمار بازى و شرابخواری، نسبت به سر مقدس ابا عبدالله الحسین‌(علیه السلام) هَتک حرمت مى‌نمود که قلم از نوشتن آن شرم دارد.
سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) مى‌فرماید: «به خدا سوگند من از یزید کافرتر و ستمکارتر و سنگدل‌تر ندیده‌ام!» امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) در این باره فرمودند: «شیعیان ما هرگز آب جو نمى‌خورند چرا که مخصوص دشمنان ماست ... و نخستین بار یزید، در مقابل سر نازنین جدم حسین بن على‌(علیهما السلام) آن را نوشید».(10)
امام زین العابدین‌(علیه السلام) در اوج مصیبت و مظلومیت اما با کمال شجاعت و صلابت وارد مجلس شدند و خطاب به یزید فرمودند: «اگر رسول الله(صلی الله علیه و اله) ما را در این حالت ببینند گمان دارى با تو چه خواهد کرد؟!»
سپس فرمودند: «اى یزید! واى بر تو! اگر مى‌دانستى چه عمل زشتى را مرتکب شده‌اى و با پدرم و اهل بیت و برادرم و عمو‌هاى من چه کرده‌اى مسلماً به کوه‌ها مى‌گریختی! و روى خاکستر مى‌نشستى و فریاد بلند مى‌کردی!»
«سَر پدرم حسین فرزند فاطمه و على‌(علیه السلام) را بر سر دروازه شهر آویختی؟ ... تو را به خوارى و پشیمانى روزی بشارت مى‌دهم که در آن روز چشمان مردمان گریان است».
در چنین وضعیتی که یزید جسارت و بى‌خیالى را تا بدین حد رسانید، دیگر وقت آن رسید که بار دیگر چهره ننگین یزیدیان براى مردم که قدرى آمادگى پیدا کرده بودند، آشکار گردد و تبلیغات مسموم معاویه بر ضد اهل بیت‌(علیهم السلام) نقش بر آب شود؛ یعنی زینب کبرى(سلام الله علیها)، پیام آور کربلا و بیان‌گر نهضت حسینى، بار دیگر وارد
میدان شود و به وظیفه سنگین خویش عمل کند. آن حضرت با وجودى که داغدار و مصیبت زده بودند، با عظمت و شکوه، چونان مادرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و همچون پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین على بن ابى‌طالب‌(علیه السلام) به پا خاستند و خطبه‌اى بلیغ
ایراد فرمودند. سخنان عقیله عرب(سلام الله علیها) آن چنان در میان مردم تأثیر گذاشت که شیون و ناله از تمام اهل مجلس بلند شد تا جایى که یزید که در ابتدا مست و مغرور و مشغول باده‌گسارى و بى‌احترامى بود، سر شرم فرو آورد و براى آرام کردن فضاى مجلس گناهان کشتن امام حسین‌(علیه السلام) را بر گردن ابن زیاد انداخت.
از دیگر وقایعى که در مجلس یزید رخ داد و باعث رسوایی و خوارى یزید شد، خطبه امام زین العابدین(علیه السلام) در آن مجلس بود. خطبه‌اى که امام در آن ضمن معرفى صحیح خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) از جنایات یزید پرده برداشت. در اثر افشاگرى و مشخص شدن چهره پلید یزیدیان، مردم تحت تأثیر قرار گرفتند و انگیزه بیدارى در آنان تقویت و نفرت و خشم مردم از این عمل روزافزون شد تا جایى که یزید از کرده خویش ابراز پشیمانى می‌نمود و گناه خود را برگردن ابن‌زیاد خبیث مى‌انداخت.
البته این پشیمانى ظاهرى و در راستاى حفظ موقعیت و مقام و تاج و تخت خود بود چرا که بعد از واقعه عاشورا ابن‌ زیاد به شام آمد و یزید مال فراوان به او بخشید و او را به حرمسراى خود برد و از کرده‌ خویش شادمان و مست بود.
در نهایت به سبب مبارزات پنهان و آشکار اهل بیت‌(علیهم السلام) در حالت اسیرى در شام، یزید ذلیل گشته و وضعیت شام بر ضد او و به هوادارى امام حسین‌(علیه السلام)، تغییر کرد و قیام امام حسین در کربلا با مجاهدتهای حضرت زینب و امام زین العابدین(علیه السلام) به کمال رسید.
2 ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین‌ (علیه السلام)
در دوم صفر سال 121 هـ .ق. زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) به شهادت رسید.
شیخ مفید‌ می نویسد: «زید فردی عابد، پرهیزکار، فقیه، سخاوتمند و شجاع بود. پیوسته قرآن تلاوت مى‌کرد و به همین دلیل به حلیف القرآن شهرت پیدا کرده بود.»
از جمله دلایل شهرت زید، قیام خونین او بر ضد هشام بن عبدالملک از خلفاى عباسى، در زمان امام جعفر صادق‌(علیه السلام) مى‌باشد. شایان یادآوری است که عده‌اى به امامت او بعد از امام سجّاد(علیه السلام) اعتقاد دارند؛ شاید اینان دلیل قیام زید را به امامت رسیدن خویش قلمداد کرده باشند حال آن که این مطلب صحیح نیست؛ زیرا او نسبت به امامت امام باقر(علیه السلام) و پس از ایشان امام صادق‌((علیه السلام) آگاهى و معرفت داشت.به هر ترتیب در اثر این قیام او به طرز مظلومانه و دلخراشى به شهادت رسید.
در مورد گریه ائمه معصومین‌(علیه السلام) براى زید روایات زیادى وارد شده؛ از جمله آمده است که رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) خبر شهادتش را پیشاپیش داده بودند.حذیفه بن یمان می گوید: «پیامبر(صلی الله علیه و اله) هرگاه به زید بن حارثه نگاه مى‌کردند مى‌فرمودند: "کشته راه خدا و مظلوم اهل بیت من و کسى که در امت من به دار
آویخته خواهد شد، همنام زید است"»؛ سپس به او اشاره مى‌کردند و مى‌گفتند: « زید بیا در کنار من و به من نزدیک شو. نام تو اسمى است که آن را دوست دارم و تو همنام عزیز اهل بیت من هستی».
همچنین حمزه بن حمران از اصحاب امام جعفر صادق‌(علیه السلام) روایت کرده است که امام از یادآورى رنج‌ها و فجایعى که بر جناب زید روا داشتند، به شدت محزون و گریان مى‌شدند.
در سال 121 هـ .ق. زید با انگیزه خون خواهى امام حسین‌(علیه السلام)، و براى بر پایى معروف و ریشه کنى منکر با گروهى از شیعیان، در کوفه بر ضد دولت اموى به پاخاست. والى عراق «یوسف بن عمر ثقفى» از طرف هشام ابن عبدالملک مامور شد تا شورش را سرکوب کند. جنگ خونینى بین سپاهیان ابن عمر ثقفی و سپاه زید در گرفت. سپاهیان کوفه چونان گذشته، بیعت شکسته، زید را تنها گذاشتند و جناب زید با تعدادى اندک تا پاى جان ایستادگى کردند و سرانجام به فیض شهادت نایل شدند. در جنگ تیرى به پیشانى او اصابت کرد. پس از این که نتوانستند تیر را خارج کنند در اثر آن به شهادت رسید و
جسد غرق به خونش را در نهر آبى دفن کردند. روى قبر را با گل و خاک پوشاندند و آب روى آن جارى ساختند. جاسوسان اموى، ابن عُمر را آگاه کردند. او قبر زید را شکافت و جسد مطهرش را بیرون آورد؛ سر نازنینش را جدا ساخت و براى هشام فرستاد. همچنین بدن
زید را عریان کرده، در «کناسه» کوفه به دار آویخت. نزدیک چهار سال بدن آن بزرگوار برهنه بر دار آویخته بود. پس از روى کار آمدن ولید بن یزید عبدالملک، فرزند زید به نام یحیى در خراسان قیام کرد. ولید هم به تلافى این کار، بدن زید را با دارش سوزاند و خاکسترش را در کنار فرات بر باد دادند.این صفحات گوشه‌اى از جنایات خلفاى ستمگر بنى امیه است و بار دیگر قساوت و شقاوت آنان را به اثبات مى‌رساند.
3ـ شکست قیام زنگیان و کشته شدن «صاحب الزنج»
قیام بردگان و غلامان در قرن سوم هجرى به فرماندهى شخصى به نام على بن محمد که خود را منتسب به علویان مى‌دانست، براى مدتى طولانى خواب خوش را از چشمان حکومت ظلم و جور عباسى گرفته بود.قیام زنگیان یکى از بزرگترین نهضت‌هاى محرومان بر ضد خلفاى عباسى بود. امیر زنگیان که به «صاحب الزنج» شهرت پیدا کرده بود، پس از گرد آورى بردگان در اطراف خود در 27 رمضان سال 255 هـ .ق. قیام خود را آغاز نمود. معتمد عباسى، خلیفه وقت، در مدت 15
سال جنگ و گریز تلفات زیادى را براى سرکوب آنان متحمل شد. اما خوى رفاه طلبى و اشرافى گرایى در گروه صاحب الزنج رخنه کرد و سپاهیانش پس از سال‌ها نبرد به تاراج اموال و کشتن مردم بی‌گناه پرداختند و براى خود قصر و کاخ‌هاى مجلل ساختند و آنان که بر ضد برده دارى قیام کرده بودند، خود به برده‌گیری از خلق خدا مشغول شدند.
این امر موجب ضعف و سستى آنان شد و در نهایت با خیانت سرداران «صاحب الزّنج» و محاصره طولانى مدت، فرمانده عباسى توانست در دوم صفر سال 270 هـ .ق. او را شکست دهد و با کشته شدن صاحب الزنج این ماجرا خاتمه پیدا کرد .
خالی از لطف نیست که در مورد انتساب صاحب الزّنج به اهل بیت و علوى دانستن وى که به ویژه در کتب اهل سنت بر آن تأکید مى‌شود مطالبی را یادآور شویم:
1. با وجودى که قیام وى در زمان امام حسن عسکرى (علیه السلام) رخ داده، هیچ گونه تأییدى از جانب آن حضرت در این باره روایت نشده است. علامه مجلسى درباره صاحب الزّنج مى‌نویسد: «او از جهت نسب، مذهب و کردار، هیچ گونه رابطه‌اى با اهل بیت‌(علیهم السلام) نداشت و امام به طور کلى او را نفى کرده بود».
2. به دلیل جاذبه‌اى که خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در بین مردم داشتند و به دلیل قداست و محبت مردم نسبت به ایشان، بعید نیست اطرافیان «امیر زنگیان» از این امر خشنود بوده، از آن حمایت مى‌کردند و به ترویج این انتساب مى‌پرداختند.
3. دسیسه خود عباسیان براى منزوى کردن شیعه و ایجاد بدبینى در مردم مى‌تواند علت دیگر موضوع باشد.
4. نباید از راویان متعصب و مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) نیز غافل شد؛ چرا که آنان با بیان گفته‌هاى ضعیف و یا جعل حدیث، همیشه سعى در خدشه دار کردن مذهب شیعه داشتند ولى غافل از این که اراده الهى بر اعتلا و سرافرازى مکتب اهل بیت(علیهم السلام) قرار گرفته و هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست.

 سوم صفر[2]

سوم صفر

ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

امام پنجم، محمد بن على بن الحسین علیه السلام بنا بر نقلى در سوم ماه صفر سال 57 ه .ق. در مدینه به دنیا آمد و جهان را با جمال دلربایش جلوه‌اى دیگر بخشید.
کنیه حضرت، ابو جعفر و از القاب مشهور ایشان، باقر یا باقر العلوم(علیه السلام) مى‌باشد. مادر بزرگوارشان ام عبدالله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى(علیه السلام) است. لذا امام باقر(علیه السلام) از مادر هم علوى هستند؛ یعنی از پدر حسینى و از مادر حسنی. در جلالت و مقام مادرشان به همین نکته بسنده مى‌کنیم که امام صادق (علیه السلام) در مورد ایشان فرمودند: « در خاندان امام حسن (علیه السلام) زنى چون او
نبود ».
همچنین این بانوى گرامی در واقعه عاشورا به همراه زینب کبرى(سلام الله علیها) و دیگر زنان اهل بیت حضور داشتند و طعم اسارت و مصیبت‌های عظیم حادثه عاشورا را چشیدند و تمام وقایع از کربلا تا شام را شاهد بودند و در وظیفه رساندن پیام عاشورا و قیام حسینى به گوش جهانیان نقش داشتند.
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) در هنگام حادثه عاشورا طفلى چهار ساله بودند و در کربلا حضور داشتند و درد و رنج و عطش کودکان کربلا را چشیدند و از نزدیک تمامى مصایبی را که از طرف بنى امیه به خاندان ایشان وارد شد، با چشمان مبارک خویش دیدند.
از خود حضرت چنین نقل شده است:
«هنگامى که جدم حسین(علیه السلام) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت و آن چه در آن روز بر ما گذشت همه را به خاطر دارم».
مشهورترین لقب امام محمد باقر (علیه السلام) «باقر العلوم» مى‌باشد؛ لقبى که رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و اله) به ایشان عطا فرموده بودند. نبى اکرم (صلی الله علیه و اله) به جابربن عبدالله انصارى از صحابه گرانقدر خود فرمودند: «جابر تو زنده خواهى ماند و فرزندم محمدبن على بن الحسین بن على بن ابى طالب(علیهم السلام) را که
نامش در تورات باقر است مى‌بینی؛ آن گاه که او را دیدى سلام مرا به او برسان» .
از جابر بن عبد الله جعفى که یکى از شاگردان امام بود سؤال شد که چرا محمد بن على(علیهما السلام) را باقر نامیدند؟ گفت: «لانه بقر العلم بقراً اى شقه شقاً واظهره اظهاراً؛ او زمین علم را شکافت و حقایق پنهان آن را آشکار ساخت».
همچنین پیامر اسلام (صلی الله علیه و اله) فرمودند:
«از صلب او (امام زین العابدین (علیه السلام)) فرزندى خواهد آمد که نامش نام من و در خلقت و شمایل شبیه من است. او علم را مى‌شکافد چنانکه کشاورز زمین را بشکافد».
ابن حجر از علماى اهل تسنن درباره امام (علیه السلام) مى‌گوید:
«او را از این جهت باقر گفتند زیرا همچنان که زمین را مى‌شکافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزشمند آن را کشف و استخراج کنند، او نیز زمین علم را شکافت و دقایق و حقایق احکام را آشکار ساخت؛ لذا او را باقر و جامع و ناشر علم و بلند گرداننده آن گفتند و این نکته‌اى است واضح که جز بر کور دلان مخفى نماند».
آن گاه که امام محمد باقر (علیه السلام) امر امامت را عهده دار شدند، نارضایتى مردم باعث قیام‌هایى در گوشه و کنار کشور پهناور اسلامى شده که این موقعیت براى احیاى سنّت فراموش شده نبوى فرصت مناسبى بود. حضرت از این مجال بهترین استفاده را بردند و پاکسازى اسلام از غبار تحریفات بنى امیه و همچنین خرافات یهود و اسرائیلیات را در صدر فعالیت‌هاى خویش قرار دادند. برپایى کلاس‌هاى درس و تبیین احکام و معارف ناب اهل بیت (علیهم السلام) در مسجد مدینه از جمله این فعالیت‌ها بود که در اثر آن صدها تن از شیفتگان علم و معرفت را همچون پروانه بر گرد شمع وجود ایشان جمع آورده بود.
برگزارى مناظرات علمى مختلف، پاسخ گویى به شبهات دینى، تبیین مسایل کلامى و معارف اصول دین، آوازه حضرت را نه تنها در حجاز، بلکه در سایر کشورهای اسلامى بلند کرد و موجب شد تا نخبگان آن سرزمینها براى کسب فیض و آشنایى با فقه اصیل و علوم ناب نبوى
حتى از عراق و خراسان به محضر امام، شرفیاب شوند و خاضعانه در مقابل آن حضرت زانوى شاگردى بزنند.
پرداختن به نشر آثار و معارف اهل بیت‌ (علیهم السلام) مانع از فعالیت‌هاى ظلم ‌ستیزی حضرت نبود و ایشان در هر فرصتى به افشاگرى و به پرده برداشتن از چهره ننگین بنى امیه مى‌پرداختند. آن حضرت شیعیان خود را از پذیرفتن کوچک ترین مناصب دولتى در
دستگاه غاصب و ظالم اموى نهى مى‌کردند. در کنار تمامى این فعالیت‌ها، در مسایل اجتماعى نیز الگوى شیعیان خود بودند؛ بین غلامان خود مشغول به کار و زراعت مى‌شدند و در هواى گرم عرق مى‌ریختند.
عبادت و تهجد حضرت زبان زد خاص و عام بود. امام دائم الذّکر بودند و در هر شب 150 رکعت نماز به جا مى‌آوردند. هیچ حاجت مندى نبود که دست خالی از منزل محمد بن علی(علیهما السلام) بیرون بیاید.
و اکنون نیز آگاه دلان از این سیره خاندان اهل بیت(علیهم السلام) و از خان کرمشان بهره‌مند و از برکات و عنایات درگاهشان حاجت روا مى‌شوند.

پنجم صفر

شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام)

در پنجم صفر سال 61 ه .ق. شهادت دختر کوچک امام حسین(علیه السلام) حضرت رقیه(سلام الله علیها) در شام اتفاق افتاد.رقیه خاتون در واقعه عاشورا سه یا چهار ساله بود و امام حسین علیه السلام بسیار به او مهر مى‌ورزیدند و او نیز به پدر علاقه فراوان داشت.
حضرت رقیه به همراه پدر از مدینه منوره هجرت کردند و این دختر خرد سال همانند سایر کودکان، فرزندان و زنان آن حضرت در این سفر رنج و سختى چشیدند و تشنگی کشیدند و با دیگر خاندان نبوى وارد سرزمین کربلا شدند.
پس از شهادت امام و یاران بی‌همتایش(علیهم السلام) او نیز به اسارت کوفیان در آمد و سپس همراه کاروان اسیران روانه کوفه و شام گردیدند. رقیه خاتون در فراق پدر شبانه روز مى‌گریست و بیقرارى مى‌کرد. زنان خاندان عصمت و طهارت جریان شهادت سیدالشهدا
(علیه السلام) و یارانش را از او و دیگر نونهالان، مخفى نگاه مى‌داشتند و مى‌گفتند پدرانشان به مسافرت رفته‌اند. این ماجرا ادامه داشت تا اسرای اهل بیت (علیهم السلام) را در شام در خرابه‌ای نزدیک قصر یزید بردند. این دردانه، هنگام شب از خواب بیدار شد و پریشان، بهانه پدر گرفت و شروع به گریستن کرد. از صداى گریه او بانوان حرم و دیگر کودکان نیز ناله و گریه سر دادند.
صداى شیون به گوش یزید ملعون رسید و برای اینکه بار دیگر مصیبت و داغ اهل بیت(علیهم السلام) را تازه کند، سر بریده امام حسین (علیه السلام) را به خرابه فرستاد. کودک خسته از رنج سفر و شکنجه های ظالمان یزیدی که هر لحظه انتظار پدر می کشید، با دیدن سر پدر ناله‌اى کشید و فریاد زد: «اى پدر! چه کسى رگهاى سر تو را بریده؟! چه کسى مرا در کودکى یتیم کرده ؟! اى پدر! بعد از تو به چه کسى دل ببندم؟! و چه کسى یتیم تو را بزرگ خواهد کرد؟! ... اى کاش در خاک آرمیده بودم و محاسن خضاب شده به خون تو را نمى‌دیدم...». سپس لب‌ هاى کوچکش را بر رگهاى بریده پدر گذاشت و آن قدر گریست تا بیهوش شد و از غصه جان باخت و به پدر بزرگوارش ملحق شد. بدن این شکوفه پرپر گلستان فاطمی را نیز شبانه به خاک سپردند.
هم اکنون آستانه حضرت رقیه(سلام الله علیها) یکى از زیارتگاه‌هاى شیعیان در شهر دمشق است و در 300 مترى از مسجداموى قرار گرفته و عاشقان و محبان اهل بیت(علیهم السلام) به زیارتش مى‌شتابند و دل را درآن بارگاه از زنگار گناه مى‌زدایند.
از کهنترین منابعى که درآن نام حضرت با لفظ «رقیه» آمده است، قصیده سیف بن عمیره نخعى کوفى از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى کاظم(علیهما السلام) است:
                        «ورقیه رق الحسود لضعفها               وغدا لیعذرها الذى لم یعذر

  و لامّ کلثوم یجد جدیدها     لثم عقیب دموعها لم یکرر      لم انسها وسکینه و«رقیه»    یبکینه بتحسّر و تزفر»
«به حال رنجوری و ضعف رقیه، دل دشمن غدار سوخت؛ باید در قیامت از او عذر بخواهند. بر ام کلثوم مصیبتهایی رسید که هرگز تکرار نخواهد گشت و چهره اش با اشک پوشیده شد. هرگز فراموش نمی کنم ام کلثوم و سکینه و رقیه را؛ با حسرت و آه و سوز بر او میگریم».
شواهد و مدارک فراوانى درباره وجود شریف آن حضرت، و این که مدفن شریف ایشان در مکان فعلى حرم مطهر قرار دارد به همراه معجزات و کرامات فراوان از آن مخدره مظلومه موجود است که شیفتگان علم را به آنها ارجاع مى‌دهیم؛ از جمله: ابصار العیون فى انصار الحسین (علیه السلام) : ص368 نفس المهموم: ‌ص414 احقاق الحق: ج11، ص633

هفتم صفر

1 شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)
2 ولادت امام موسى بن جعفر (علیه السلام)

1 شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)

در هفتم صفر سال 50 ه .ق. و به قولى در بیست و هشتم صفر همان سال حضرت امام حسن (علیه السلام) در چهل و هفت سالگى با توطئه معاویه به شهادت رسیدند.
بذل و بخشش در راه خدا، یکى از ویژگى‌هاى اخلاقى آن امام بزرگوار است که زبان زد خاص و عام مى باشد تا جایى که ایشان سه بار تمامی دارایى‌هاى خود را در راه خدا بخشیدند. سفره کریم اهل بیت علیه السلام همواره براى مردم به ویژه فقرا و ضعیفان گسترده بود.
معاویه که با نیرنگ و پرداخت رشوه های هنگفت و نیز ترور و تخریب شخصیتها، امام را به پذیرفتن معاهده صلح مجبور کرده بود، تصمیم گرفت مرحله دیگرى از این توطئه را اجرا نماید. امام حسن(علیه السلام) با تیزبینی، بندى را در معاهده آتش بس پیش بینى
کرده بودند، مبنى بر این که معاویه حق ندارد کسى را براى جانشینى انتخاب کند؛ اما معاویه بر خلاف این بند، تصمیم گرفت یزید را جانشین خود کند؛ لذا سید جوانان بهشت، امام مجتبى(علیه السلام)، مانع بزرگی برای معاویه بود؛ به همین دلیل او مصمم به قتل آن حضرت شد.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مى‌گوید: «هنگامى که معاویه خواست براى پسرش بیعت بگیرد، وجود حسن بن على(علیهما السلام) را از هر کس دیگر و هر مانع دیگرى دشوارتر دید؛ لذا سم فرستاد و آن حضرت را مسموم کرد».
زهر را با صد هزار درهم، براى جَعده، دختر اشعث بن قیس، فرستاد و او را به وعده ازدواج با یزید فریب داد. امام در روز شهادت روزه بودند و روز بسیار گرمى بود. تشنگى بر امام در لحظه افطار، اثر کرده بود، آن زن شربت شیرى را آغشته به آن سمّ کرد و براى حضرت آورد تا افطار کنند و بدین ترتیب حضرت را به شهادت رساند. به شهادت رساندن امام حسن مجتبى (علیه السلام) از جنایات معاویه است و از نظر تاریخى کوچکترین تردیدى در آن وجود ندارد.
زمانى که در سال 63 ه .ق. در واقعه حره مدینه غارت شد، خانه‌ این زن ملعون به تاراج رفت. اما به پاس خوش خدمتى او در به شهادت رساندن امام اموالش را به او بازگرداندند.
منابع بى‌شمارى خبر شهادت امام را توسط جَعده با توطئه معاویه نقل کرده‌اند .
در حالى که امام حسین (علیه السلام) بر بالین شهادت برادر بزرگوارش خون‌هاى جگر را درون تشت نظاره‌گر بودند به وصایاى حضرت (علیه السلام) گوش جان مى‌سپردند و اشک می‌ریختند. امام در آخرین نفس‌های مبارکشان پس از حمد و ثناى الهى فرمودند: «به ملاقات جد گرامی ام، رسول اکرم و پدر عزیزم، امیرمؤمنان و مادر مظلومه‌ام، فاطمه زهرا و دو عموى گران قدرم، حمزه سید الشهداء و جعفر طیّار، مى روم».
سپس روح بلند ایشان به ملکوت اعلی پیوست و عالم را در ماتم خویش داغ‌دار کرد.
ابن عباس مى‌گوید: «چون امام مجتبی (علیه السلام) به شهادت رسیدند، امام حسین(علیه السلام) ، من، عبدالله بن جعفر و على پسرم را طلبید و آن حضرت را غسل داد».
طبق وصیت آن حضرت، خواستند او را در کنار جد بزرگوارش دفن کنند؛ اما عایشه در حالى که بر قاطرى سوار شده بود با استناد به این که «این خانه من است و اجازه ورود به آن را نمى‌دهم»، مانع از این کار شد و یک بار دیگر کینه خود را نسبت به فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نشان داد و فریاد زد: «ما را با شما چه کار! آیا مى‌خواهید شخصى را به خانه من وارد کنید که من او را دوست ندارم؟!»
قاسم فرزند محمد بن ابوبکر نزد عایشه آمد و گفت: «اى عمه! ما هنوز 5سرهاى خود را از سرافکندگى روز جمل سرخ موی نشسته‌ایم، آیا برآنى که روزى هم به نام روز قاطر‌ مشهور شود؟!»
مروان هم در این میان هیزم کش این آتش شده بود و بنى امیه را تحریک مى‌کرد و فریاد مى‌زد: « مگذارید حسن در خانه پیامبر دفن شود؛ چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار قبر پیامبر دفن شود، اما عثمان در بقیع ؟!»
ابن عباس خطاب به عایشه گفت: « وا اسفا! یک روز بر شتر سوار مى‌شوى و یک روز بر قاطر، مى‌خواهى نور خدا را فرو نشانى و با دوستان خدا جنگ کنى و میان رسول خدا(صلی الله علیه و اله) و حبیب و دوست او حایل شوی».
عایشه فریاد زد: «سوگند به خدا که تا مویى بر سرم هست، نخواهم گذاشت حسن(علیه السلام) در این جا دفن شود!» و هیاهویی برپا کرد؛ لذا در نهایت بى‌شرمى، بدن نازنین حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) تیر باران شد و بنا بر نقلى هفتاد تیر به بدن آن حضرت اصابت کرد. بنى هاشم قصد مقابله داشتند، اما امام حسین(علیه السلام) فرمودند: «شما را به خدا سوگند مى‌دهم که وصیت برادرم را ضایع نسازید و کارى نکنید که خونى ریخته شود؛ زیرا برادرم سفارش کردند که از درگیرى اجتناب کنید». به ناچار پیکر آن حضرت را به بقیع بردند و نزد جده او، فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها) مادر بزرگوار امیرمؤمنان (علیه السلام) دفن کردند.
در فضیلت گریه بر امام حسن (علیه السلام) و زیارت آن بزرگوار، از ابن عباس روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند، ملائکه آسمان‌هاى هفتگانه بر او گریه کنند و همه چیز حتى مرغان هوایى و ماهیان دریا بر او اشک بریزند؛ هر که بر او بگرید، دیده‌اش کور نشود، روزى که
دیده‌ها کور مى‌شود؛ هر که در مصیبت او اندوهناک شود، غمگین نشود دلش در روزى که دل‌ها اندوهناک است؛ و هر که او را در بقیع زیارت کند، قدمش بر صراط ثابت گردد، در روزى که قدم‌ها بر آن لرزان است».
2-ولادت حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام)
در روز هفتم صفر سال 128 ه .ق. حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) در محلى بین مکه و مدینه به نام « ابواء» محل دفن حضرت آمنه(سلام الله علیها)، متولد شدند و عالم هستى را به نور ازلى خویش روشن ساختند.
مادر امام کاظم (علیه السلام) «حمیده» نام داشتند که امام محمد باقر (علیه السلام) براى فرزند خویش حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) انتخاب کرده بودند. حضرت باقر العلوم (علیه السلام) خطاب به ایشان فرمودند: « تو در دنیا پسندیده‌اى و در آخرت نیز پسندیده خواهى بود».
آن بانو در اثر تربیت امام صادق (علیه السلام) از نظر علمى به رتبه‌اى رسیده بود که امام، زن‌ها را براى آموختن مسایل فقهى و احکام دین به ایشان ارجاع مى‌دادند.
مشهورترین کنیه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) ابو الحسن است و ایشان به کاظم، صالح و صابر و امین ملقب مى‌باشند.
فضایل و مناقب آن امام همام و صفات بر جسته‌ اخلاقى و انسانى ایشان، زبان زد همگان بوده به طورى که تمام دانشمندان اعم از شیعه و سنی به آن معترفند و در برابر عظمت شخصیت امام کاظم (علیه السلام) سر تعظیم و خشوع فرود مى‌آورده‌اند. محمد بن طلحه
شافعى در کتاب مناقب خود مى‌گوید: «او پیشوایى بزرگوار، عالى مقام و بسیار شب زنده‌دار بود؛ مشهور به کرامت و عبادت، و با سجده و قیام روز را به شب مى‌رساند و به دلیل زیادى بردبارى و بخشودن جفاکاران در حق حضرتش، او را کاظم خواندند و به واسطه کثرت عبادت و ستایش پرودگار به عبد صالح موسوم است و در عراق او را باب
الحوائج مى‌خوانند؛ متوسلان به آستانش توسل مى‌جویند و به کرامت و عطاى او از رحمت ایزدى بهره‌مند مى‌شوند».
خطیب بغدادى در تاریخ بغداد از یکى از حنبلى‌ها نقل مى‌کند که گفت: «هر گاه امر مهمى براى من پیش مى آمد، به مرقد امام کاظم، مشرف مى‌شدم و به او توسل پیدا مى‌کردم، خداوند آن امر را بر من آسان و آن چه مى‌خواستم عطا مى‌فرمود» .
شیخ طبرسى مى‌نویسد: «حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)، حافظ‌ترین مردم نسبت به کتاب خدا بود و مردم مدینه او را زینت کوشندگان در عبادت خداوند نامیدند».

آن امام گرانقدر در زمان حکومت منصور، مهدى، هادى، و هارون عباسى زندگى مى‌کرد. عباسیان تا چندى پس از آن که حکومت را در دست گرفتند، با مردم به خصوص علویان برخورد نسبتاً ملایمى داشتند، اما پس از این که پایه‌هاى حکومت خود را تثبیت کردند و از طرفى با قیام‌هاى پراکنده‌اى که به حمایت از علویان شکل می‌گرفت، مواجه شدند، بنا را بر ستمگرى گذاشتند و حتى نزدیک‌ترین دوستان خود همچون ابومسلم را که در به حکومت رسیدن عباسیان نقش داشت از بین بردند.
منصور عده زیادى از علویان را به شهادت رساند و تعداد زیادى از آنان نیز در زندان‌هاى او درگذشتند. این فشارها از اواخر زمان امام صادق(علیه السلام) آغاز شد و در زمان امام رضا (علیه السلام)که دوره‌ خلافت مأمون بود، به نهایت خود رسید.
امام کاظم (علیه السلام) از یک طرف در مقابل این فشارها قرار داشتند و از سوى دیگر وظیفه خطیر هدایت شیعیان و حفظ آنان را به عهده داشتند. ولی هرگز در برابر دستگاه ظالم و غاصب عباسى سکوت نکردند و از مبارزه منفى و ایجاد تنفر در دل مردم بر ضد آنان لحظه‌اى از پاى ننشستند.
به دلیل این که علویان به عنوان فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در دیده مردم نگریسته مى‌شدند، و در نتیجه محبت و نفوذى در میان آنان پیدا مى‌کردند،‌ همواره امویان و نیز عباسیان با آن به مقابله مى‌پرداختند تا از حرمت آنان بکاهند.
دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) در طول تاریخ بر انکار این اصل سعی زیادی داشتند و با وجودى که اکثریت جامعه اسلامى از شیعه وسنى، آنان را فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) مى‌دانستند، در برابر آن موضعگیرى مى‌کردند. این مسأله در زمان هارون و در برخوردهاى او با اهل بیت، به ویژه امام کاظم(علیهم السلام) نیز مطرح بود.نقل شده ‌هارون الرشید از موسى بن جعفر(علیهما السلام) پرسید: «چگونه شما مى‌گویید که ما ذرّیه رسول خدا هستیم در حالى که پیامبر فرزند پسر نداشت و شما فرزندان دختر او هستید؟»
عبد صالح خداوند در پاسخ او به دو آیه از قرآن استناد کردند: یکى آیه 85 سوره انعام که عیسى را فرزند ابراهیم مى‌داند در حالى فقط از مادر به ابراهیم (علیه السلام) پیوند دارد. دیگرى آیه مباهله که در آن، حسن و حسین (علیهما السلام) مصداق « وابنائنا » دانسته‌ شده‌اند.

تألیف: گروه پژوهش های فارسی مؤسسه جهانی سبطین(علیهماالسلام)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۱۷
مجتبی مهرجو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">