روح الله مهرجو استاد دانشگاه و کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

روح الله مهرجو استاد دانشگاه و  کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

این وبلاگ کاملا شخصی می باشد
mehrjoor.ir

بایگانی
آخرین نظرات

بسم الله

عوامل گسترش اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در شبه قاره (1)

چکیده:

ظهور اسلام در سال 615 میلادی در جزیرة العرب و گسترش سریع آن در آسیا به آفریقا و اروپا، نقشه جهان را تغییر داد. نویسنده در این مقاله سعی کرده است عوامل گسترش اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در شبه قاره را به اختصار واکاوی نماید. شرایط نامناسب سیاسی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی و به ویژه نظام کاستی و طبقاتی ظالمانه و غیرانسانی هندوئیسم، نقشی قوی در فراهم کردن زمینه پذیرش اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در هند داشته است. محتوای غنی و رهایی بخش اسلام و شخصیت پیام آورش، ارزش نهادن به انسان و اعطای جایگاه خلیفة اللهی به او، مهاجرت مسلمانان و شیعیان از ماوراءالنهر، ایران و دیگر بلاد اسلامی به هندوستان، حمایت دولت های اسلامی عرب و ایرانی از ترویج و توسعه اسلام، علما و مبلغین، تجار و بازرگانان و... از جمله مهمترین عوامل گسترش اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در شبه قاره محسوب می شوند که در این مقاله به اختصار مورد بررسی قرار گرفته اند.

مقدمه:

تفکیک عوامل گسترش اسلام از عوامل گسترش مذهب اهل بیت (علیهم السلام) غیرممکن است، زیرا اینها دو ماهیت با دو محتوای خاص و متمایز از یکدیگر نیستند؛ بلکه صرفاً دو تعبیر و یا دو لفظ با یک معنی و تعریف هستند. تاریخ ظهور و گسترش اسلام و حاکمیت مسلمانان، گواه روشنی بر این حقیقت ناب است که اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) حقیقتی واحدند اگرچه بعدها قدرتمداران سودجو و فرصت طلب، برای رسیدن به اهداف مادی خود، دست به تحریف حقایق روشنی همچون القای وجود تمایز بین اسلام و مذاهب اهل بیت (علیهم السلام) زدند و با انحراف افکار عمومی مسلمانان و غیرمسلمانان و تبلیغ این باور نادرست که بین اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) که بعداً از آن به مذهب تشیع تعبیر شد- تفاوت وجود دارد و تشیع نیز فرقه ای در کنار دیگر فرق اسلامی است، بزرگترین جنایت تاریخ را در حق اسلام و مسلمین مرتکب شدند.
اگر در قید نام، عنوان و لفظ نباشیم و به باور و حقیقت نظر داشته باشیم، هم اکنون مسلمانان محبّ اهل بیت (علیهم السلام) اکثریت قاطع پیروان اسلام را در جهان تشکیل می دهند. درست است که به لحاظ فقهی ممکن است جمعیت مسلمانان به گروه های مختلفی همچون: حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی و شیعه تقسیم شود و هر یک از این عناوین زیر شاخه های دیگری را در برگیرد، اما به نظر می رسد این تقسیمات چندان بیانگر حقیقت نباشد؛ زیرا کسانی بر آن تأکید می کنند که از وجود چنین تمایزاتی سود می برند و احیاناً در این اختلافات منافعی را جست و جو می کنند. بدون تردید اگر با تسامح از آنها عبور کنیم و به متن جامعه مسلمان با هر عنوانی- وارد شویم، موضوع متفاوت خواهد شد. آنها همه خود را محب اهل بیت (علیهم السلام) می دانند(1) و اسلام خود را نیز اسلام اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می کنند و اگر در باورهای تفضیلی- تاریخی آنها اشکالاتی هم وجود دارد، نه از سر آگاهی و انتخاب، که نتیجه ی تبلیغات و القائات صاحبان منافع بوده است.
تأمل در چگونگی رسمیت یافتن چهار مذهب فقهی اهل سنت در ایام حکومت بنی عباس که پیروان اهل بیت (علیهم السلام) تحت فشار و محدودیت شدید قرار داشتند، به گونه ای که برای حفظ جان خود، از بیان مذهبشان خودداری می کردند و با بهره گیری از شیوه ی تقیه، برای خود مصونیتی نه چندان مطمئن فراهم می کردند، می تواند در رمزگشایی این حقیقت، نقش مؤثری داشته باشد. براساس اسناد موجود و موثق و به نقل از صاحب روضات: «در میان علما چنین شهرت یافته که چون اهل تسنن، در زمان خلفای عباسی، دیدند مذاهب فقهی متشتّت و آرا در احکام فرعی مختلف و اهوای فقیهان متفرق گشته؛ به طوری که ضبط آنها از حیّز امکان خارج گشته؛ چه هر یک از صحابه و تابعان و اتباع ایشان را تا آن عصر مذهبی مستقل و رأی و معتقَدی منفرد در مسایل شرعیه ی فرعیه و احکام عملیه ی دینیه پدید آمده و ناگزیر باید آنها را تقلیل دهند و برخی را به تحلیل برند. پس بر این متفق شدند که برخی از آن مذاهب را برگزینند و عمل به آنها را مورد اتفاق قرار دهند... پس رؤسا و عقلای ایشان را عقیده متحد و کلمه متفق گردید که از اصحاب هر مذهبی هزارها درهم و دینار بگیرند و بقای آن مذهب را بپذیرند. پس حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی، از لحاظ عِدّه بسیار و از لحاظ عُدّه آماده این کار بودند. مالی را که می خواستند پرداختند و مذهب خود را ثابت و برقرار ساختند. از شیعه که آن زمان به «جعفری» معروف بودند، آن مال را خواستند. ایشان که از لحاظ عِدّه و عُدّه ضعیف بودند،(2) در پرداخت مال مقرّر ناتوانی و سستی کردند و این قضیه در زمانی بود که سیدمرتضی ریاست ایشان را داشت و او آنچه توانست در تحصیل و فراهم آوردن آن از شیعیان کوشش کرد؛ لکن دست تنگی و کم مالی ایشان یا قضای مبرم الهی باعث شد که کوشش وی به جایی نرسد... و چنین شد که ناگزیر مذهب شیعه برکنار ماند و چهار مذهب فقهی سنی رسمیت یافتند». (3)
در عین حال اگر بخواهیم با ادبیات معمول موضوع را پی بگیریم، تاریخ دقیقی برای ورود تشیع(4) به هند نمی توان تعیین کرد؛ ولی بروز و ظهور رسمی آن به بعد از قرن هشتم هجری باز می گردد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

پیش زمینه ها

تاریخ نگاران، وضعیت سیاسی، مذهبی و اجتماعی کهن ترین مهد تمدن بشری(5) یعنی شبه قاره هند را در قرن هفتم میلادی همزمان با بعثت پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چنین گزارش کرده اند:

1- عرصه ی سیاسی

در پی هجوم «هون»های وحشی، هندوستان نیز مانند بخشی از اروپا و نقاط دیگر آسیا ویران و بیش از یک قرن در آشوب و فساد غوطه ور بود و تمدن عظیم امپراطوری «گوپتا»ها در آستانه نابودی قرار گرفت.
همزمان با ظهور اسلام، شخصی به نام «هرشه- وردنه» از خاندان گوپته، در اوایل قرن هفتم میلادی در شمال هندوستان حکومتی مقتدر به وجود آورد (606-684 م) که پایتخت آن شهر «کنوج» بود. در همان ایام (618-642م) «پولکشین دوم» از سلسله «چالوکیه»، در جنوب هندوستان حکومتی قوی و وسیع در دست داشت که حتی توانست یک بار «هرشه» را شکست دهد. سلطان دیگری به نام «کومارا» نیز در «آسام» حکومت مستقلی داشت.(6)

2- عرصه ی مذهبی

هندیان در اکثر ادوار تاریخ شبه قاره، با مذهب بیشتر از سیاست و اقتصاد سر و کار داشتند.(7) ادیان هندی پیروان خویش را به انزوای اجتماعی و بریدن علایق مادی دعوت می کنند. در عصر ظهور نبوی، ادیان و مذاهب گوناگونی در هند وجود داشتند که همه ی آنها شاخه هایی از سه دین هندی شامل: هندوئیسم، جینیسم و بودیسم بوده اند.
صرف نظر از تعالیم و آموزه های این ادیان و بحث های فلسفی و کلامی آنها، در هندوستانِ متمدن آن روز، اثری از یک مکتب توحیدی، ناب وجود نداشت. در مکتب رسمی هندوئیسم، نوعی تثلیث به نام «تری مورتی»(8) وجود داشت. هندوها جریان آفرینش و اراده جهان را به سه مرحله اساسی آفرینش، اداره و انهدام تقسیم می کردند و سه خدای برهما، ویشنوا و شیوا را به ترتیب متصدی سه مرحله فوق می دانستند. اما در مرحله ی تقدیس و پرستش، به اندازه ای سطح این عمل مقدس را پایین می آوردند که کمتر موجودی را می توان یافت که حداقل یکبار توسط هندوها پرستش نشده باشد.
ویل دورانت پس از ذکر پنج خدای هندوها می نویسد: «اینها فقط پنج خدا از سی میلیون خدای هندوها به شمار می روند و ما اگر بخواهیم به نام بردن آنها هم اکتفا کنیم، یکصد مجلد کتاب لازم است». «تاریخ ادیان هند» تعداد خدایان هندوها را در میان عوام، سیصد میلیون می شمارد.(9)
براساس عقیده ی تناسخ و حلول، هندوها معتقدند: روح خدا در بسیاری از موجودات حتی حیوانات و حشرات حلول می کند و خدایی می کند؛ مثلاً فیل خدایی می شود به نام گالشا. میمون ها، افعی ها و مارها- مخصوصاً مار خطرناک «ناگا»- در میان هندوها به رتبه ی خدایی می رسند. به افتخار افعی ها معابد زیادی از جمله معابد معروف میسور شرقی ساخته شده که در آنها تعداد فراوانی خزنده توسط روحانیون پذیرایی می شدند و شیر، موز و غذا در مدخل لانه مارها می گذارند. به افتخار افعی ها جشن های مذهبی برپا می کنند. نهنگ ها، شیرها، طوطی ها و حتی موش ها از این پرستش بی بهره نماندند؛ گرچه گاوها موقعیت بهتری نسبت به دیگر حیوانات پیدا کردند.

3- عرصه ی اجتماعی

هندوئیسم، نظام طبقاتی را (که از حدود قرن 15 پیش از میلاد همراه با آریایی ها به هند وارد شد)(10) به فلسفه ای که خود برای آفرینش جهان یافته، متکی می کند و در نتیجه آن را امری حتمی و غیرقابل اجتناب تصور می نماید. براین اساس، برهما، اولین مرد و زن جهان را به نام «منو» و «شاتاروپا» آفرید؛ سپس طبقات چهارگانه بشر را به صورت زیر از «منو» به وجود آورد که هریک وظایف، احکام اخلاقی و جایگاه اجتماعی خاص خود را دارند:(11)
الف) برهمنان(12) (روحانیان و آموزگاران) را از سر «منو»؛
ب) کشاتریا(13) (فرمانروایان و جنگجویان) را از دستان او؛
ج) ویشیه ها(14) (تجار و کشاورزان) را از ران او؛
د) شودره ها(15) (خدمتکارها، افراد پست و حقیر) را از پاهای او(16).
اینها طبقات اصلی هستند و تا سه هزار فرع نیز برای آنها گفته شده است. هر یک از این طبقات دارای حدود، تکالیف و امتیازات خاصی بودند. طبقه، قابل جابه جایی نبود و هر کس در هر طبقه ای به دنیا می آمد، در همان طبقه تا پایان عمر ماندگار بود.(17) برهمنان طبقه برتر بودند و طبق قانون نامه «مانو»، از جانب خداوند در رأس جمیع مخلوقات قرار داشتند و همه اموال- جهان در درجه اول- ملک برهمنان بود و آنها از مالیات نیز معاف بودند. برهمن هر جنایتی را که مرتکب می شد محکوم به اعدام نمی شد. البته در مقابل این امتیازات، تکالیف و محدودیت های سختی هم داشتند.
در نظام طبقاتی هندوئیسم اگر فردی از طبقه پست به کتاب های مقدس گوش فرا می داد، گوش او را از مواد مذاب آتشین پر می کردند و اگر تلاوت می کرد، زبانش را می بریدند و اگر حفظ می کرد، بدنش را دو نیم می کردند. آنها حق نداشتند به بیست و چهار قدمی طبقات بالاتر و هفتاد قدمی یک برهمن نزدیک شوند. همچنین نمی توانستند از چاه های عمومی آب بردارند و به معابد مخصوص برهمنان بروند.
براساس قانون نامه ی «مانو» زنان هند، به استثنای زنان بزرگزاده و اصیل و زنان روسپی معابد، از تحصیل علم و کسب دانش «وداها» محروم بودند،(18) مانند برده ها حق مالکیت نداشتند و دسترنج آنان به جیب شوهران و اربابانشان می رفت.(19) رسم خشن ساتی، یعنی سوزاندن بیوه با جسد شوهرش نیز از دیگر رسوم هندو است.(20)
آنچه اشاره شد شمه ای از وضعیت و شرایط ظالمانه، تبعیض آمیز و غیرانسانی حاکم بر جامعه هند در ساحتهای مختلف، همزمان با ظهور نبی رحمت حضرت محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که وجود هر یک از آنها به تنهایی برای گرایش مردم به اسلام کافی بود.

عوامل موثر در گسترش اسلام و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در هند

1- اسلام و پیام آورش:

ویژگی های اسلام و پیام آور بزرگ آن، به گونه ای بود که هر کس درباره ی آنها می شنید علاقه مند می شد که بیشتر بشنود و بداند. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) نه شاهزاده بود، نه اشراف زاده و نه در طبقه روحانیون قرار داشت؛ بلکه یتیم زاده ای امّی بود که با بردگان می نشست، غذا می خورد و خود را بنده خداوند می دانست.(21) خدایی که او پیام آورش بود، یگانه بود(22) و خدای همه مردم(23). در نگاه خدای اسلام، تفاوتی بین شاه و گدا، فقیر و غنی، روحانی و عامی و... وجود ندارد جز به تقوی؛ گرامی ترین مردم در نزد خداوند باتقواترین آنها هستند.(24)
برخی از محورهای اساسی پیام اسلام که آن را از سایر ادیان، از جمله ادیان هندی متمایز می کند و نقش جدی در پذیرش اسلام توسط بخشی از جامعه هند داشته عبارتند از:

الف) توحید

از نگاه اسلام، جهان آفرینش، پدیدآمده ی قدرتی والا و برتر به نام خداوند است که همه ی صفات زیبا و نیکو در او جمع است. آنچه در هستی وجود دارد مقهور او و در بندگی اش همگان شریک و همطرازند و هیچ کس و هیچ چیز با هیچ عنوانی (فرزندی، همسری، هم شأنی و...) از دایره ی بندگی خدا بیرون نیست. بندگان همه چیز را از او دارند و او سررشته دار پیدایش و ادامه حیات آنهاست.(25)
توحید قرآن شناختی، منطق فکری و اندیشه ای است که در بنای جامعه، اداره ی آن، ترسیم خط سیر آن، تعیین هدف آن و تأمین عناصر حفظ و ادامه آن، تأثیر اساسی و تعیین کننده ای دارد و رکن اصلی ایدئولوژی اسلام است.(26)
برای درک وابستگی جهان و انسان به قدرت برتر، باید بدانیم که اولاً جهان به قصدی و برای هدفی آفریده شده و ثانیاً انسان با داشتن خرد و نیروی تصمیم و اراده باید راهی که به سمت هدف و دارای جهت درست است گام بردارد و ناگزیر، این هدف و جهت را بشناسد.(27) آفریدگاری و سیطره ی تکوینی خدا، مستلزم آن است که زمام قانونگذاری و تشریع نیز در قبضه ی اقتدار و اختیار او باشد و همگان ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند.(28) دانش بی پایان خدا مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشری در انحصار او باشد.(29)
عبودیت یکسان همه موجودات در برابر خدا مستلزم آن است که هیچیک از بندگان خدا، خودسر و مستقل، حق تحکم و فرمانروایی بر بندگان دیگر را نداشته باشند و زمامدار، مدیر و مدبّر امور زندگی انسانها کسی باشد که خدا او را به حکومت برگزیده است.(30)

ب) عدالت

گسترش و استقرار عدالت در زمین از مهمترین اهداف بعثت انبیای الهی بوده است.(31) پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلم) یک ساعت رفتار عادلانه را بهتر از هفتاد سال عبادت شبانه روزی می داند.(32) بی تردید اهمیت این اصل اساسی به حدی بوده است که اهل بیت (علیهم السلام) آنرا پس از اصل توحید بیان فرموده اند و شیعیان از آن حفاظت کرده اند. براساس این اصل که بر بینش توحید استوار است، تمایزهای اجتماعی و وجود طبقات ممتاز در کنار عامه مردم، ستم بزرگ تاریخ بشری است. زیربنای اعتقادی این وضع ظالمانه به صورت های مختلفی در باور اجتماعات بشری وجود داشته است؛ گاه به این صورت که خدایان مختلف که آفرینش و تدبیر طبقات مختلف را در دست دارند، هر طبقه ای را با مزایا و حقوقی خاص به وجود آورده اند؛ گاه به این صورت که خدای واحد، گروهی از بشر را با مزایایی در خلقت و طبیعت آفریده و آنها را از ویژگی های حقوقی برخوردار ساخته است و گاه به صورت های دیگر. لذا برخورداری های اختصاصی طبقات بالا، موهبتی طبیعی و محرومیت های طبقات پایین نیز ضرورتی فطری قلمداد گردیده است.
در نگاه عدل محور اسلام این باورها محکوم و مردود است. همه انسان ها بندگان خدایند و در برابر قانون مساوی.(33) حتی پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلم) که اشرف پیامبران بوده است، بنده خداوند و رسول او معرفی می شود(34) و این عنوان بزرگ، جایگاه متمایزی از دیگر انسان ها در برابر قانون به وی نمی دهد.
اسلام برای اندیشه ی «برابری عمومی» در برابر قانون- که همواره به صورت یک مسأله ی سیاسی و اجتماعی مطرح بوده و امروز نیز در جوامع مختلف با همین عنوان مورد توجه است- مبانی فلسفی و علمی تعریف کرده است؛ تا اولاً: آن را اصلی مسلّم و طبیعی معرفی کند؛ ثانیاً: «تساوی و برابری» را تا «اخوّت و برادری» ارتقا دهد(35) و ملاک برتری بین آنها را تقوا، پرهیزکاری و پارسایی بیشتر تعیین نماید.(36)

ج) رابطه مستقیم میان خداوند و انسان

اسلام واسطه ی میان انسان و خدا را از میان برد و برای اولین بار، ارتباط مستقیمی را میان آن دو اعلام کرد: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...»؛ «هرگاه بندگان من از تو درباره ی من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا بخواند اجابت می کنم». (37)

د) محبت

روح و جوهر اسلامِ اهل بیت (علیهم السلام) عشق و محبت است. بدون داشتن عشق و محبت هیچکس نمی تواند وارد این مکتب شود و وظایف دینی اش را به طور شایسته انجام دهد. برید عجلی می گوید:
در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم. مسافری از خراسان- که آن راه دور را پیاده طی کرده بود- حضور امام شرفیاب شد. پاهایش را که به خاطر کثرت مسافت شکاف برداشته بود، از کفش درآورد و رو به امام (علیه السلام) کرد و گفت: به خدا سوگند که دوستی شما اهل بیت مرا تا اینجا آورد. امام فرمود: «به خدا قسم، اگر سنگی ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور کند و قرین گرداند. آیان دین چیزی غیر از دوستی است؟»(38)
اهمیت «محبت» به حدی است که آیات فراوانی در قرآن به این موضوع اختصاص یافته است. این آیات را می توان به چهار گروه تقسیم کرد:
-توصیف دوستی مؤمنان نسبت به خداوند و دیگر مؤمنان؛ مانند: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ»؛(39).
-توصیف دوستی خداوند نسبت به مؤمنان؛ مانند: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»؛(40)
-توصیف دوستی های طرفینی؛ خداوند و مؤمنان و مؤمنان با یکدیگر مانند:
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌»؛(41)
«فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»؛ (42)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً»؛(43)
-توصیف محبت نسبت به علی و اهل بیت مکرّمش (علیهم السلام)؛
«قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى»(44).
اینها و دهها ویژگی جذاب دیگر- که در این مقاله، مجالی برای بحث درباره ی آنها نیست- زمینه را برای گسترش اسلامِ اهل بیت (علیهم السلام) در اقطار مختلف جهان، به ویژه شبه قاره هند فراهم کرد؛ ویژگی هایی که محتوای این دین حنیف الاهی را از دیگر ادیان، به خصوص ادیان هندی، متمایز می کرد.

2- مهاجرت

صرفنظر از انگیزه و علل مهاجرت که در برخی مواقع تلخ و ناراحت کننده است، یکی از عوامل مؤثری که همیشه در تعاطی فرهنگی بین ملتها نقشی اساسی داشته، «مهاجرت» است. رمزگشایی از چگونگی شکل گیری تمدنهای بزرگ بشری، بدون توجه به نقش مهاجرت در خلق این تمدنها، راه به جایی نمی برد. گزافه نیست اگر بگوییم: هیچیک از جریانات و جنبش های اجتماعی، بدون بهره گیری از مهاجرت به نتیجه نرسیده اند. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) پس از بعثت، برای تکمیل رسالت و رسیدن به پیروزی و ایجاد جامعه ی نمونه ی اسلامی، مأمور به مهاجرت شد و اهمیت آن به قدری بود که مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت.
آشنایی مردم هند با اسلام، ابتدا از طریق مهاجران و سیاحان عرب بوده است. جواهر لعل نهرو می گوید:
عرب های مسلمان به هند رفت و آمد داشتند؛ در اینجا مساجدی می ساختند و گاهی مذهبشان را تبلیغ می کردند و حتی بعضی اوقات کسانی هم به مذهب ایشان می گرویدند و معتقد می شدند. چنین به نظر می رسید که در آن زمان، هیچ نوع مخالفتی با مذهب جدید وجود نداشت و تصادم و برخوردی میان دین هندو و اسلام پیش نمی آمد.(45)
سالها طول کشید تا تشیع توانست با مهاجرت و مسافرت- انفرادی یا جمعی- نفوذ کند. به گفته ی هالیستر:
اثنی عشریه به تدریج و پیوسته به هند آمدند. به مفهوم معمول در جنگ های معاصر، ورود ایشان سنجیده و برنامه ریزی شده نبود... اثنی عشریه به نام مسلمان به هند آمدند و تاریخ، بیشتر آنها را تنها به این نام می شناسد. اینکه معدودی از آنها به مقامات عالیه رسیدند، معلوم می دارد که در کل تعدادشان بسیار زیاد بوده و به همین نسبت سهم به سزایی در بهبود زندگانی این سرزمین داشته اند.(46)

دلایل مهاجرت شیعیان به هند

به طور کلی مهاجرت فردی یا گروهی از نقطه ای به نقطه ی دیگر، دلایل و انگیزه های مختلفی می تواند داشته باشد. در اینجا به سه مورد محوری در مهاجرت شیعیان به هند اشاره می شود:

الف) فشارهای سیاسی و تهدیدات امنیتی حکام سنی

تعامل ناشایست حکام اموی و عباسی با شیعیان و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) زمینه ی مهاجرت آنان را به سرزمین های دور و نزدیک فراهم کرد. به گفته ی هالیستر:
علویان نخستین پناهندگانی بودند که بر اثر آزار و تعقیب مکرر حکومت های اموی و عباسی، در جست و جوی مأمنی برآمدند. این جویندگان آزادی مذهبی، در اینجا نیز جزیی از کشوری شدند که آنها را پذیرفته بود و برای نفوذ در این سرزمین، راه های مسالمت آمیز را به روش های قهرآمیز ترجیح دادند و با توسل به تقیه- که از اصول اعتقادی آنها بود- خود را با پنهان ساختن هویتشان از دیگران حفظ می کردند.(47)

ب) حمله ی مغولان به ایران

یکی از پیامدهای زیانبار جنگها، مهاجرت مردم و پراکندگی جوامع جنگ زده است. در کتاب تاریخ مغول می خوانیم:
در میان ممالک اسلامی، سه قسمت بود که پایکوب سمّ ستوران نشد و امرا و سلاطین آنها بوسیله ی قبول خراج گزاری و تبعیت از مغول، راه ایشان را به آن حدود سد کردند و نگذاشتند حال ماوراءالنهر و خراسان را پیدا کند. آن سه قسمت یکی جنوب ایران بود و دو قسمت دیگر بلاد روم و هندوستان غربی که هر سه از مراکز عمده ی انتشار زبان فارسی و امرای آنها از مشوقین بزرگ ادبیات و شعر این زبان محسوب می شدند. به همین جهت این سه ناحیه ملجأی شد برای کسانی که از شر قتل عام مغول می گریختند.(48)
اینان فقط مردم عادی نبودند بلکه هزاران نفر از دانشمندان، هنرمندان، نویسندگان، نخبگان و... بودند که محل زندگی خود را ترک و از جمله به هندوستان مهاجرت کردند. آرنولد می گوید:
سادات هند از فرمانروایان، سرداران، ادبا، معلمان و اولیا، همه نقش مهمی در تاریخ تمدن اسلام ایفا کردند... این اولیا، فقها، شعرا، ادبا و نیز سربازان، لطافت و ظرافت طبع ایرانی را برای هندیان به ارمغان آوردند. (49)

ج) استقبال سلاطین هندی از مهاجران

با از بین رفتن حکومت دهلی توسط تیمور، سلسله های مستقل در ایالات مختلف، برای رونق دادن به میراث دینی و فرهنگی، از اعراب، ایرانیان و اهالی ماوراء النهر برای اسکان در آن مناطق استقبال می کردند؛ همچنین علمای آنها را اکرام کرده، در مناصب مهم می گماشتند.(50)

پی نوشت ها :

1- امام صادق (علیه السلام): «و مگر دین، چیزی جز محبت است؟» (سفینة البحار: ج1، ص201، ذیل کلمه «حب»).
2- همانطور که اشاره شد، در آن زمان شرایط حاکم بر شیعیان بسیار صعب و دشوار بود؛ به گونه ای که شیعیان و پیروان اهلبیت (علیهم السلام) از ابراز مذهب خود پرهیز می کردند. لذا ممکن است این موضوع نیز در همین راستا تحلیل شود.
3- ادوار فقه، ج3، صص 647-648.
4- در هندوستان فرقه های مختلفی از شیعه حضور دارند که شاخص ترین آنها عبارتند از: زیدیه، اسماعیلیه، بهره و اثنی عشریه.
5- تاریخ تمدن ویل دورانت، ج1، فصل چهاردهم، ص 457.
6- همان، فصل شانزدهم، اقتباس از صص 518-520.
7- آرنولد توین بی، تاریخ تمدن، ص421.
8- Trimurti.
9- جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 195.
10- الملل و النحل، ج2، بخش 2، ص10.
11- راهنمای ادیان زنده، بخش اول، ص510.
12- Brahmans.
13- Kshatryas.
14- Vaishyas.
15- Shudras.
16- دین های بزرگ، صص 30-31.
17- تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان، ص221.
18- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج1، ص564.
19- همان، ص564.
20- همان، ص565.
21- بحارالانوار، ج16، ص262.
22- «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » توحید:1.
23- «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‌ » ناس:1.
24- «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» حجرات: 14.
25- «اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لاَ یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ». بقره: 255.
26- «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ... » محمد: 19.
حدثنی ابی موسی الکاظم، عن ابیه جعفربن محمد الصادق، عن ابیه محمدالباقر، عن ابیه زین العابدین، عن ابیه الحسین، عن ابیه علی بن ابی طالب قال: حدثنی رسول الله صلی الله علیه و آله قال: حدثنی جبرئیل قال: سمعت عن الله تعالی قال: «کلمه لا اله إلا الله حصنی فمن قال لا اله الا الله دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی»؛ بحارالانوار، ج49، ص126.
27- «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ‌ » انبیاء: 16.
28- «وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ‌»، بقره: 163.
«إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ...»؛ یوسف، آیه 40.
«وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ»؛ المؤمنون: 34.
«مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»...؛ احزاب: 36.
29- «قُلْ أَ نَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنْفَعُنَا وَ لاَ یَضُرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ‌».
30- «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ‌»؛ آل عمران: 32.
31- «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...»؛ حدید: 25.
32- جامع السعادات، ج2، ص219.
33- امام علی (علیه السلام) «الناس سواء کأسنان المشط»؛ الحیاة، ج1، ص396.
34- «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ احزاب: 40.
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»؛ کهف: 110.
و ذکر هر روزه هر مسلمان در نماز این است؛ «و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله».
35- «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً...»؛ آل عمران: 103.
36- «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»؛ حجرات: 13.
37- بقره: 186.
38- سفینه البحار، ج1، ص201، ذیل کلمه «حب».
39- بقره: 165.
40- بقره: 222.
41- بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید؛ و خداوند آمرزنده مهربان است؛ آل عمران: 31.
42- به زودی خدا گروهی [دیگر] را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند؛ مائده: 54.
43- کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند به زودی [خدای] رحمان برای آنان محبتی [در دلها] قرار می دهد؛ مریم: 96.
44- بگو به ازای آن [رسالت]، پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان... شوری:23. فخر رازی (ره) ذیل این آیه می نویسد: زمخشری در کشاف روایت کرده: «چون این آیه نازل گشت، گفتند: یا رسول الله! خویشاوندانی که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟ فرمود: علی، فاطمه و پسران آنان».
45- نگاهی به تاریخ جهان، صص 12و 311.
46- تشیع در هند، ص 112-113.
47- همان، ص 113.
48- تاریخ مغول، ص123.
49- تشیع در هند، ص113.
50- شیعه در هند، ج1، ص257.

ادامه دارد...
منبع مقاله :
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، شماره ی 2، تابستان 1390
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۶
مجتبی مهرجو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">