بسم الله
یادت هست معرکه جمل را آنجا که امیرلشکر به محمدبن حنفیه فرمود «تزول الجبال ولاتزل. کوهها از جا جنبیدند، تو استوار باش. دندانهایت را به هم بفشار. سرت را به خدا بسپار. گامهایت را بر زمین بکوب. چشم به نهایت سپاه دشمن بدوز و بدان که یاری از جانب خداوند سبحان است»؟... یادت هست در فرجام جنگ، رزمندهای از میان سپاهیان به امیرلشکر گفت دوست داشتم برادرم فلان با ما در این جنگ بود و در پیروزی و پاداش آن شریک می شد؟ یادت هست امیرمومنان پرسید «اَهَوی اخیک معنا - آیا دل برادرت با ماست -» و چون پاسخ آری شنید، فرمود «پس همراه ما در این جنگ بود و با ما در این جنگ بودند آنها که در صلب پدران و رحم مادران جای دارند، گذشت روزگار آنها را به عرصه میآورد و ایمان و دین به وسیله آنها نیرومند میشود». گویا مولای متقیان در آن روز سخت، داستان رازآلود و پرماجرای دیگری را تدارک میکرد. ماجرایی که به تنهایی برای شهادت دادن به حقانیت آیت تخلفناپذیر الهی کافی بود. «و قد مکروا مکرهم و عندالله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال. دشمنان همانا به قدر استطاعت مکر ورزیدند و مکر آنان نزد خداوند آشکار است حتی اگر کوهها از آن مکرها از جا بجبنند». دهها میلیون جان بیقرار که این روزها به سوی حرم سالار شهیدان روانند، شاهدند که اسم و رسم حسین(علیه السلام) با وجود همه مکرهای دشمنان مانده و دلبری میکند.