تاج دامادى 12
جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۳ ب.ظ
بسم الله

على علیه السلام در یکى از شبها فاطمه علیها السلام را در خواب دید که در بهشت بالاى تختى نشسته و اطراف تخت فاطمه علیها السلام حورالعین به خدمت او ایستاده اند و دخترى در نهایت حسن و جمال و گشاده روئى در حالتى که به زیورها زینت کرده در مقابل فاطمه علیها السلام ایستاده و منتظر فرمان اوست .
على علیه السلام فرمود: اى فاطمه علیها السلام این دختر کیست ؟ حضرت جواب داد: این دختر سلیمان پیغمبر است که او را به خدمت من واداشته اند. بدانکه یا على ! آن روز که پدرم راجع به جهیزیه دختر سلیمان فرموده بود و در قلب من چیزى گذاشت که من آن را با خود حدیث نفس کردم (و براى احدى آشکار نساختم ) براى تو عوضى آن تاجى که سلیمان براى دامادش ریخته بود چنین قرار داده شده که پرچم حمد در روز قیامت به دست تو باشد.1
فاطمه جان ! تو را نزد على علیه السلام به ودیعه نهادم
شب عروسى على و فاطمه علیها السلام وقتى که عروسى وارد منزل داماد شد، رسول خدا علیه السلام به بلال فرمود تا اذان نماز عشاء را بگوید. پس از اذان و اقامه نماز عشاء حضرت ظرفى آب خواست ، در حالى که آیاتى از قرآن تلاوت مى فرمود به عروس و داماد دستور داد تا از آن آب بنوشند، سپس خود با آن آب بنوشند، سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هر دو پاشید.
وقتى که پیامبر (صلى الله علیه وآله ) مى خواست از خانه على علیه السلام خارج شود جدایى از پدر را مى چشید. پیامبر علیه السلام دخترش را آرام کرد و فرمود: دخترم ! اکنون تو همسر کسى هستى که نیرومندترین مردم در ایمان است و از نظر اخلاق و روح بلند بر همگان برترى دارد، من تو را نزد او به ودیعه نهدم2.
فاطمه علیها السلام همسرى صدیقه
اول : پدرزنى چون من به تو عطا کرده است .
دوم : به تو همسرى چون دخترم صدیقه هدیه فرموده است .
سوم : فرزندانى چون حسن و حسین علیه السلام به تو عطا کرده است پیامبر (صلى الله علیه وآله ) به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم3.
شوهر فاطمه علیها السلام برترین خلق است
پیمان اسماء و خدیجه
سپس پیامبر (صلى الله علیه وآله ) زنان را امر فرمود تا همگى خارج شوند. وقتى که پیامبر (صلى الله علیه وآله ) خوستند از اطاق خارج شوند شخصى را در آنجا دیدند، فرمودند: که هستى ؟ گفت اسماء بنت عمیس هستم . فرمود: آیا نگفتم که همه از اینجا خارج شوید. عرض کرد. آرى یا رسول الله ، پدر و مادرم فداى شما من قصد مخالفت امر شما را نداشتم ، ولى با خدیجه پیمانى بسته ام . آنگاه جریان را براى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بیان کرد. پیامبر با شنیدن نام خدیجه متاءثر شده ، گریستند و بعد فرمودند: اى اسماء امیدوارم که خدا حوائج تو را در دنیا و آخرت بر آورد4.
بخشش پیراهن نو
اى ابوالحسن ، هنگامى که پدرم مرا به همسرى تو در آورد، در شب عروسى دو پیراهن داشتم ، یکى نو و دیگرى کهنه و وصله دار. سر نماز بودم که کسى در زد وسائلى از پشت در مى گفت : اى خاندان نبوت و معدن خیر و جوانمردى ، من بینوائى برهنه ام ، اگر پیراهن کهنه اى دارید من نیازمند آن مى باشم . من پیراهن نو خود را برداشته ، به او دادم و لباس کهنه را پوشیدم . صبح روز بعد از عروسى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتى ، چرا آن را نپوشیدى ؟ گفتم : اى پدر آن را به سائلى صدقه دادم . فرمود: بسیار کار خوبى کردى ، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت مى پوشیدى و لباس کهنه را صدقه مى دادى در هر دو حالت توفیق شامل تو مى شد. عرض کردم : اى رسول خدا من به شما اقتدار کردم ، هنگامى که با مادرم خدیجه ازدواج کردى ، هر آنچه را که به تو داده بود در راه خدا انفاق کردى تا حدى که سائلى به شما رسید و پیراهن خود را به او دادى و حصیر بر خود پوشیدى . در همان موقع جبرائیل نازل شد و این آیه را آورد.
و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا
خیلى دستهایت را نگشاى که بعد شرزنش شده و حسرت زده بنشینى5.
رسول خدا گریست و مرا به سینه اش چسباند، جبرائیل نازل شده و گفت : خداوند سلام رسانده و مى فرماید: به فاطمه علیها السلام سلام برسان و به او بگو، هر چه مى خواهى طلب کن و اگر هر چه در آسمان و زمین است بخواهى به تو داده خواهد شد. عرض کردم : پدر جان لذت خدمتگزارى او، مرا از سؤ ال کردن از او بازداشته است . من نیازى جز نگاه کردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برین ندارم . پیامبر فرمود: دخترم ، دستهایت را بالا بیاور، من دستهایم را بالا بردم و حضرت نیز دستهایت را بالا بیاور، من دستهایم را بالا بردم و حضرت نیز دستهایش را بالا برده و گفت : خداوندا امتم را ببخشاى ، و من آمین گفتم ، جبرائیل پیامى از سوى خداوند متعال آورد که خداوند مى فرماید: من آن عده از گناهکاران امت تو را که در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشد مى بخشم ، فرمود: من در این باره سندى مى خواهم . خداوند به جبرائیل دستور داد دیبایى سبز و دیبایى سپید که بر روى آن نوشته شده است :
کتب ربکم على نفسه الرحمة پروردگارتان رحمت را بر خود لازم کرده است .
بیاورد. جبرائیل و میکائیل و حضرت رسول بر آن گواهى داده و امضاء کردند، حضرت فرمود: دخترم این نوشته در این بسته است ، روز وفاتت که رسید وصیت کن در قبرت بگذارند تا روز قیامت که مردم سر از قبر بر بردارند و گناهکاران حتمى شدند این امانت را به من تسلیم کن تا آنچه را که خداوند بر من و تو ارزانى داشته از خداوند بخواهم . تو و پدرت براى جهانیان رحمت هستید6.
پی نوشت ها
2- فاطمه ، فاطمه است ، ص 121
3- ریحانه خانه وحى ، ص 172
4- فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت ، ص 171
5-اسراء / 29
6-فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر، ص 444، / به نقل از: الکوکب الدرى ، 252.
۹۳/۰۷/۰۴