عاطفهها کجا گم میشوند
بنام خالق عشق
آیا با وجود گرفتاریهای شغلی، اقتصادی و دست و پا زدن در زندگی نیمهصنعتی جامعه امروز، اعضای خانواده در حال فاصله گرفتن از یکدیگر هستند؟
آیا با وجود گرفتاریهای شغلی، اقتصادی و دست و پا زدن در زندگی نیمهصنعتی جامعه امروز، اعضای خانواده در حال فاصله گرفتن از یکدیگر هستند؟ امروزه پدرها و مادرها سرشان شلوغ شده و کمتر به فرزندان خود توجه دارند. آیا اینگونه است؟ آیا آنها باید بهجای توجه به موفقیتهای تحصیلی به مسائل عاطفی فرزندانشان اهمیت دهند؟ چندی است انسجام و رابطه عاطفی میان اعضای خانواده با وجود وسایل ارتباطی نوین، تغییرات چشمگیری پیدا کرده و انزواجویی یا فردیت خانوادهها در سطح جامعه افزایش یافته است.
در گذشته افراد حداقل برای صرف ناهار یا شام در کنار اعضای خانواده مینشستند و با هم گفتوگو میکردند اما اکنون با وجود وسایل ارتباطی، حتی در مراسم خانوادگی و مهمانیها، افراد مشغول کار با موبایل یا وسایل ارتباطی جدیدشان هستند. بنابراین در خانوادهها موضوع فردیت بهنوعی تقویت شده است و مفهوم سنتی سرپرست که فردی الگوهای فرهنگی خود را به فرزندانش انتقال دهد یا شیوه برخورد و منش اجتماعی را به آنها بیاموزاند، دگرگون شده است. امروزه با وجود وسایل ارتباطی نوین، کودکانی که سواد خواندن و نوشتن دارند نیز بلافاصله وارد این چرخه میشوند و شخصیتهایشان در این مسیر شکل میگیرد. از این رو ضرورت بازنگری مفهوم سرپرست احساس میشود. شاید 30 سال پیش مفهوم بدسرپرست معنا داشت اما امروزه با وجود وسایل ارتباطی جدید، این مفاهیم تغییر کرده است. دیگر اینکه کودکان با ورود به فضای آموزشی و مدرسه و کسب دانش ارتباطی در این فضا پس از ورود به خانه، آن حرفشنوی سابق را از خانواده و والدین ندارند و این گلایه بیشتر والدین و مایه تعجب خانوادهها شده است.
گسترش روزبهروز وسایل ارتباطی نوین و شبکههای اجتماعی مجازی، شرایطی را به وجود آورده که کودکان کم سن و سال بهراحتی میتوانند وارد این فضاها شده و به عضویت این شبکهها درآیند. طبیعی است چنین فضایی روی نگاه این قشر تأثیر ویژهای برجا میگذارد. در این راستا باید محتاطانه عمل و رفتار کرد. در این میان بحث انسجام اجتماعی، اهمیت دارد.
چنانچه خانواده را بهعنوان معیار تحلیل در نظر بگیریم، امروزه به شدت آسیبپذیر است و یکی از دلایل آن فضای مجازی بویژه برای نسل جدید است که با وجود تلفنهای هوشمند و اینترنت در همه حال همراه افراد است.
نقش سرپرست هم در دنیای امروز هم به لحاظ عاطفی و هم به لحاظ تأثیرگذاری به دو دلیل افزایش پیدا کرده است. اول اینکه در گذشته با خانوادههایی پرجمعیت سروکار داشتیم که در آن شرایط سرپرست برای فرزندان میانی زمان کافی صرف نمیکرد. اما در حال حاضر با کوچک شدن خانوادهها، درگیری عاطفی درون خانواده میان فرزند و پدر و مادر افزایش پیدا کرده است که این خود خطری جدی به حساب میآید؛ زیرا خانوادهها به سوی تکفرزندی تمایل پیدا کرده و تمام هم و غم و فکر والدین به فرزندشان معطوف است. ولی بهدلیل آنکه اغلب خانوادهها شیوههای فرزندپروری را نمیدانند، میزان آسیب وارد شده به فرزند بشدت افزایش پیدا میکند.
نکته دیگر در زمینه بیسرپرستی عاطفی، بحث تقسیم قدرت یا ساختار قدرت در درون خانواده است؛ در گذشته براساس یک سنت، تکلیف مشخص بود. مرد نفر اول خانواده بود تا وقتی که فرزندان بزرگ شوند و زن نفر دوم بود و پس از آن با بزرگ شدن فرزندان، پسر بزرگ، نفر دوم به حساب میآمد و به همین نسبت تقسیم قدرت تا انتها ادامه پیدا میکرد. اما امروز دچار نوعی گیجی درباره تقسیم قدرت در درون خانواده شدهایم. به این معنا که زنان تاحدی به حقوقشان واقف شده و در خانواده درخواست سهم قدرت دارند که بجاست ولی اغلب مردان حتی تحصیلکرده، این موضوع را نمیپذیرند و این درگیری، بین خانواده، تعارض ایجاد کرده و مشکلساز شده است. فرزندپروری از این مجموعه در حالی پا به عرصه میگذارد که بحث فرزندسالاری به دنبال آن مطرح است. همه اینها نشانههای بدسرپرستی است و اولین حوزهای که درون خانواده و با این شرایط دچار آسیب و لطمه میشود، حوزه عاطفی است.
نکته دیگری که درباره بحث عاطفی کودکان در خانواده مطرح است، پدیده چندشغلی والدین است. افراد مجبورند برای تأمین معاش ساعات بیشتری را به کار و فعالیت بپردازند و کارهای زیادی انجام دهند.
بخش دیگر به اشتغالات عاطفی خانوادهها بازمیگردد؛ اینکه حالت موازی پیدا کرده و خطری است که جامعه را درگیر میکند و بالطبع بر فرزندان نیز اثر میگذارد. در برخی خانوادهها روابط مثلثی و گاه مربعی شکل گرفته است.
به این معنا که مرد بخشی از عاطفهاش را با همسر و بخشی از آن را به بیرون از خانه انتقال میدهد. مطالعات نشان میدهد این حالت در میان زنان هم در حال افزایش بوده و این خلاء عاطفی از راه تلفن، پیامک و اشکالی از این دست جبران میشود و تمام بار عاطفی این موارد بر دوش فرزند در سن کم قرار خواهد گرفت.
در این مرحله دچار نوعی بههم ریختگی و بیهنجاری در این حوزهها هستیم که نتیجه دوران گذار است. کارکردهای اخلاق سنتی به آرامی در حال از دست رفتن است اما جامعه به دلیل نوسانات اجتماعی که در سالهای اخیر شاهد آن بوده، قادر نبوده تا اخلاق متناسب با شرایط جدید اجتماعی و ارزشها و هنجارهای اجتماعی نوین را به صورت غیررسمی ایجاد کند. بهدلیل همین ناتوانی در خلاء به سر برده و در این فضا همه نوع اتفاقی خواهد افتاد.