فواید سنگ عقیق از دیدگاه اهل بیت(ع)
بسم الله
من عرف نفسه.فقد عرف ربهمتافیزیک و علوم غریبه
روزی امیر مومنان از کنار جسد کشته ای می گذشتند که انگشتری با نگین عقیق در دست داشت . در این
حال حضرت فرمود : انگشترش را برای من بیاورید . همراهان حضرت انگشتر مرد مقتول را از دستش درآوردند و
به حضرت دادند . امیر مومنان نگاهی به آن انگشتر کردند و فرمودند : برای چه از صاحبت که تو را در دست
داشت محافظت نکردی ؟ ( و مانع کشته شدنش نشدی ؟ ) پس انگشتر به صدا در آمد و گفت : یا علی من
عقیق یمانی نیستم . الدر الثمین ص ۷۳
فضائل سنگ عقیق
1نخستین سنگ ایمان آورنده به خدا ، پیامبر و ائمه علیهم السلام
سلمان فارسی روایت می کند که روزی پیامبر اکرم به امیر مومنان فرمود : یا علی انگشتر را در دست راست
کن تا از دسته مقربان الهی باشی .حضرت عرضه داشت : یا رسول الله، مقربان درگاه الهی چه کسانی
هستند ؟ پیامبر فرمود : آنها جبرئیل و میکائیل اند . باز حضرت پرسیدند : چه انگشتری در دست کنم ؟ پیامبر
فرمودند : عقیق قرمز ، پس همانا سنگ عقیق ، اول کوهی است که اقرار کرد به وحدانیت خدا و پیامبری من و
به وصایت تو یا علی و امامت فرزندان بعد از تو و به
بودن بهشت برای محبان تو و شیعیان فرزندانت . ( علل
الشرایع ۱ / ۱۵۸ ، بحار : ۴۲ / ۶۹ ، وسائل : ۵ / ۸۲ )
۲با ایمان ترین سنگ میان
سنگها
امام صادق علیه السلام فر مود : دوست دارم که هر مومنی از
شیعیان ما پنج انگشتر را در دست داشته باشد
یکی از آنها عقیق است ؛ زیرا عقیق باایمان ترین و مومن ترین سنگ به خدا و ما اهل بیت در میان سنگ
هاست . ( جامع الاخبار : ص ۱۳۴ ، وسائل : ج ۱۴ ص ۴۰۳ ، فرحه الغری : ص ۸۸ ، التهذیب : ۶ /۳۷ )ص
۳-اول کوه شهادت دهنده به ولایت امیر مومنان علیه السلام
امام رضا علیه السلام ضمن حدیثی در فضیلت روز غدیر فرمود : خداوند ولایت امیر مومنان علیه السلام را بر
ساکنان طبقات هفتگانه آسمان عرضه کرد . پس اول کسانی که به ولایت امیر مومنان ایمان آوردند ، ساکنان
طبقه هفتم آسمان بودند .خداوند ( به علت این عمل آنان ) آسمان هفتم را به عرش خودش آراست و عرش
خود را در آسمان هفتم قرار داد . پس از آن ، ساکنان طبقه چهارم به ولایت امیر مومنان اقرار کردند . خداوند
اسمان چهارم را هم به بیت المعمور آراست و بیت المعمور را در آنجا قرار داد . سپس ساکنان آسمان دنیا به
امامت امیرمومنان اقرار کردند و ایمان آوردند . خداوند اسمان دنیا را به ستارگان مزین کرد و بعد طبقات دیگر
آسمانها ایمان آوردند . سپس ولایت امیر مومنان علیه السلام را بر زمین ( هفت طبقه زمین ) عرضه کرد .اول
جایی که به ولایت امیر مومنان اقرار نمود ، سرزمین مکه بود .پس خداوند آن را به وجود کعبه آراست . سپس
سرزمین مدینه ایمان آورد ،پس آن سرزمین را به وجود پیامبر صلی الله علیه و آله آراست . سپس سرزمین کوفه
به ولایت امیر مومنان اقرار کرد . خداوند آن را به وجود امیر مومنان آراست . سپس خداوند ولایت امیر مومنان را
بر کوهها عرضه کرد ، پس اولین کوه هایی که به ولایت امیر مومنان شهادت دادند سه کوه عقیق ، فیروزه و
یاقوت بودند. ( اقبال الاعمال ۲/ ۲۶۲ ، بحار الانوار ۲۷ / ۲۶۲
۴تسبیح سنگ عقیق و استغفار برای دوستان محمد و آل محمد
بشیر خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد : فدایت شوم چه نگینی بر روی انگشترم قرار دهم ؟ حضرت
فرمود : ای بشیر ! چرا از استفاده عقیق قرمز و عقیق زرد و عقیق سفید غافلی ؟ پس همانا این سه عقیق ،
سه کوهی هستند در بهشت که کوه عقیق قرمز بر خانه پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشت و کوه عقیق زرد
بر خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها در بهشت و کوه عقیق سفید نیز بر خانه امیر مومنان علیه السلام در
بهشت سایه افکنده است و همه این خانه ها یکی است . همانا این سه کوه ، خدا را تسبیح و تقدیس و
تمجید می گویند و برای دوستان و محبان آل محمد صلی الله علیه و آله استغفار می کنند . ( امالی طوسی :
ص ۳۸ ، بشاره المصطفی : ص ۶۳ ، بحار : ج۸ ص ۱۸۷ )
5تکلم خداوند با حضرت موسی
امام صادق علیه السلام فرموده اند انگشتر عقیق در دست کنید . همانا خداوند با پیامبرش ، موسی علیه
السلام بر روی کوه عقیق سخن گفت و موسی بر این کوه به مقام کلیم الهی رسید . ( مکارم الاخلاق ص ۸۷
6معراج پیامبر
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید : در شب معراج
که به آسمان ها سفر کردم ( به عرش رفتم ) به
مرتبه ای رسیدم که نزدیکتر از آن ، به مقام ربوبیت ، تصور پذیر نیست . پس خداوند در آنجا با من بین دو کوه
عقیق سخن گفت . ( مائه منقبه ۱۶۸ ، الشیعه فی احادیث الفریقین : ص ۱۷۸ . )

عالم ذر و تعهد انسان به خداپرستی در این عالم چیست؟
در این باره توجه به چند نکته لازم است:الف) هیچ موجودی در وجود یافتنش دارای اختیار نیست و وجود انسان نیز از این قبیل است و عالم ذر، ربطی به آن ندارد.
ب) در مورد «عالم ذر» در میان دانشمندان، مفسران، متکلمان و محدثان، گفت و گوهای زیادی واقع شده است و این، نشانگر پیچیدگی موضوع (عالم ذر) می باشد. پیرامون این آیه نظریه های مختلفی شکل گرفته که به اختصار در این مجال به چند مورد از آنان می پردازیم.
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ.» 1
و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهى دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.حال، این ظهور و بروز (در عالم ذر) که واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چیست؟
1. محدثان در پاسخ می گویند: در بعضی از احادیث آمده است: فرزندان آدم تا پایان دنیا به صورت ذرات کوچکی از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالی که دارای عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند از آنان پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی در پاسخ گفتند. آری و به این ترتیب، پیمان نخستین بر توحید گرفته شد.
2. گروهی از مفسران چنین می گویند: منظور از «ذر»، ذرات نخستین وجود انسان (نطفه) است که از پشت پدران به رحم مادران انتقال یافت و به تدریج در عالم جنین، به صورت انسان کاملی درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهایی به او داد تا بتواند حقیقت توحید را درک کند. از این رو، عالم ذر، عالم جنین است و سوال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.
3. منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ یعنی، خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت.
4. منظور از «ذر»، اجزای بسیار کوچک نیست؛ بلکه ذر به معنای ذریه (فرزندان) است؛ خواه کوچک و صغیر باشند یا بزرگ و کبیر. بنابراین، سوال و جواب در میان انسان و خداوند، به وسیله پیامبران و به زبان «قال» می باشد.
5. سوال و جواب (در عالم ذر) بین انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، کمال و عقل.
6. علامه طباطبائی می گوید: موجودات دارای دو نوع وجودند؛ یک وجود جمعی در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است و دیگری وجودات پراکنده که با گذشت زمان، به تدریج ظاهر می شوند. به این ترتیب، عالم انسانیت دنیوی، مسبوق به عالم انسانیت دیگری است که در آن جا، هیچ موجودی از پروردگار پوشیده نیست و با شهود باطنی، او را مشاهده کرده، به واحدیت او اعتراف می کند و سوال و جواب در عالم «ذر»، مربوط به آن جا می شود.2
آیه میثاق، از آیاتی است که مفسران، سؤال های زیادی درباره آن مطرح کرده اند که برخی به شرح ذیل است:
1. این میثاق الهی، در چه عالمی انجام گرفته است؟
2. این پیمان، در چه شرایطی واقع شده است؟
3. آیا این عهد، به صورت دسته جمعی بوده است یا تک تک انسان ها حضور داشته اند؟ پیش از آن که به آرای صاحب نظران اشاره کنیم، لازم است توجه کنیم که گرچه نکات مبهم و دقیقی در این بحث وجود دارد، ولی این آیه به روشنی دلالت می کند که خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آن ها گفته است: «آیا من خدای شما نیستم»؟ آنان نیز گفته اند: «آری، تویی خدای ما».
منشاء ابهام، این است که ما خودمان چنین چیزی به خاطر نداریم . برخی از این مطلب روشن، نتیجه ای جالب گرفته اند و گفته اند که چنین مکالمه حضوری و عذربراندازی که خطای در تطبیق را هم نفی می کند، جز با علم حضوری و شهود قلبی حاصل نمی شود؛ از این رو، معرفتی که در آیه به آن اشاره شده است، معرفتی شخصی خواهد بود و نه شناختی کلی که با مفاهیم عقلی حاصل می شود و تفاوت اولی با دومی در این است که در اولی، شخص خالق و اوصاف آن همچون یگانگی و ربوبیت او مشخص می گردد؛ ولی در دومی، تنها نفس خالق کلی، بدون تشخص معلوم می شود.3
آرای صاحب نظران درباره جایگاه میثاق به قرار زیر است:
1. این نظریه عالم ذر می گوید که ارواح انسان ها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ریزی تعلق گرفته است و آن ذرات، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند این مطلب را میثاق گرفت. بر اساس نظر این گروه، آیه، ناظر به عالم ذر است؛ یعنی خداوند از صلب آدم، ذرات ریزی را استخراج کرد و با تعلق ارواح به آن ها، از آنان عهد و پیمان گرفت. علامه مجلسی و آقا جمال الدین خوانساری این نظر را پذیرفته اند.4
نــقــــد:

ب) نظریه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است؛ زیرا بر این اساس، تمام انسان ها یک بار به این جهان گام نهاده اند و پس از یک زندگی کوتاه، از این جهان رخت بربسته اند و بار دیگر، به تدریج، به این جهان بازگشته اند که این، همان تناسخ است.5
3. اگر این پیمان، با آگاهی کامل اخذ شده است، چرا کسی فعلاً از این پیمان خبری ندارد؟
2. برخی چون زمخشری، بیضاوی، شیخ طوسی، سید قطب، علامه شرف الدین عاملی و میرداماد، محمدتقی جعفری و...، قائلند که این آیه، در مقام بیان واقع نیست؛ بلکه از طریق تمثیل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر این گروه، منظور آیه این است که خداوند با اعطای نعمت های بی شمار و اعطای عقل به انسان، گویا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظیم کند، و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به این خطاب مجازی خداوند لبیک گفته است.6 مهم ترین اشکال این نظریه، مخالفت آن با ظاهر کلام الهی می باشد؛ زیرا آیه با کلمه «اذ» که علامت گذشته می باشد، نازل گردیده است .
3. شیخ مفید، اصل عالم ذر را به صورت حقیقی و تکوینی پذیرفته است ؛ ولی خطاب های رد و بدل شده خدا و انسان ها را به نحو حقیقی منکر شده و همه آنها را به تمثیل و مجاز حمل کرده است.7
انتقادهای وارد بر نظریه های اول و دوم، بر این نظریه هم وارد است.
4. به اعتقاد علم الهدی، عالم ذر، واقعاً بوده است؛ اما تمام ذریه آدم در آن عالم حاضر نبوده اند؛ بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد.8
1. این نظریه با ظاهر آیه که دلالت بر اخذ میثاق از عموم دارد، مخالف است .
2. اگر تنها میثاق اولاد مشرکین مقصود بود، باید به نحوی روشن ادا می گردید.9
5. استاد جوادی آملی معتقد است که مراد از آیه، بیان واقعیت خارجی است و خداوند متعال به لسان عقل و وحی و با زبان انبیاء، از انسان میثاق گرفته است؛ یعنی خداوند در برابر درک عقلی و رسالت وحی، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وی در تایید نظریه خود به پنج نکته اشاره می کند و می گوید: «این معنا، تحمیلی بر ظاهر آیه مورد بحث نیست؛ زیرا برای عقل و وحی، نحوه ای تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد؛ لذا ظاهر کلمه «اذ»، محفوظ می ماند. منظور از نحوه تقدم، این است که اول پیامبران می آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می کنند؛ سپس تکلیف حادث می شود.»10
این نظریه، به تأویل نزدیک تر است تا تفسیر؛ زیرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطاب های آیه را طبق این تفسیر، باید بر مجاز حمل کرد و نه حقیقت.
علامه طباطبایی هم در نقد نظریه فوق می گوید: «اگر منظور از اخذ میثاق، همان زبان وحی باشد، [باید] مانند سایر احکام می فرمود: به مردم چنین ابلاغ کن؛ نه این که بگوید: شما به یاد بیاورید.11
امام علی علیه السلام درباره هدف بعثت می فرماید: «خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی های پنهان شده عقل ها را آشکار سازند».
6. علامه طباطبایی معتقد است که مقصود آیه، جنبه ملکوتی انسان هاست؛ یعنی جای شهود و اشهاد و جایگاه میثاق، ملکوت انسان هاست؛ زیرا با توجه به ظاهر آیه که فرمود «و اذ اخذ؛ یعنی به یاد بیاور»، استفاده می شود که اولاً، قبل از این جایگاه محسوس، جایگاه نامحسوس دیگری وجود داشته است که در آن جا میثاق انجام گرفته است. ثانیاً، صحنه اخذ میثاق، بر نشئه حس و طبیعت مقدم است. ثالثاً، چون این دو جایگاه با هم متحدند و از هم جدا نیستند، خداوند به انسان ملکی و مادی امر می کند که به یاد آن جایگاه ملکوتی باشد و وقتی به یاد آن جایگاه باشد، آن را حفظ می کنند.
این نظریه در میان علما مورد توجه جدی قرار گرفته است و آنان، نظرهای مختلفی درباره آن اظهار کرده اند استاد جوادی آملی، استاد جعفر سبحانی و شهید دکتر بهشتی این نظریه را نقد و بررسی کرده اند.

طبق نظریه علامه و تمامی کسانی که عالم ذر و گفت و گوی بین انسان و خدا را پذیرفته اند، فلسفه وجود آن عالم این است که انسان با شهود باطنی، خدا را مشاهده و به وحدانیت او اعتراف نموده است و این شهود، باعث می شود که در عالم مادی که موانع مختلفی سر راه دارد، آن عالم را و شهود خدای خویش را که سرمایه اصلی هدایت و نجات اوست، فراموش نکند و تا زمانی که آن میثاق و آن شهود فطری در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پیش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهود عالم ملکوت و عالم ذر، می تواند تضمین کننده نجات انسان و ماندن بر صراط توحید باشد؛ البته این امکان وجود دارد که انسان، گنجینه های عالم ملکوت و فطرت را با آلودگی های گناه و حب دنیا دفن کند؛ ولی اگر به پیامبران و امامان این امکان را بدهد که به آن ها دسترسی پیدا کنند، آن گنجینه ها را از زیر خروار حجاب ها نجات می دهند.
امام علی علیه السلام درباره هدف بعثت می فرماید: «خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی های پنهان شده عقل ها را آشکار سازند.»
از جملات بالا به حکمت و فلسفه دوم برای عالم ذر می توان پی برد و آن، سهولت یافتن هدایت انسان ها توسط پیامبران و امامان و مصلحان است، وجود شهود عالم ملکوت و عالم ذر، این زمینه را برای رهبران دینی آماده می کند که بشر را به راحتی هدایت نمایند و با زنده نمودن آن پیمان و کشف گنجینه های فطرت، به سادگی انسان ها را به راه راست رهنمون سازند.
فلسفه دیگر این است که مصلحان و انسان های متدین، از هدایت دیگران هرگز ناامید نشوند؛ زیرا خواهند دانست که عوامل مختلفی در درون انسان ها، آنان را برای اصلاح یاری می رساند؛ عواملی مثل عقل آدمی، وجدان اخلاقی، فطرت و وجود عالم ذر و شهود ملکوتی آن.
در واقع، مجموعه اینها، عوامل ستون پنجم درونی به حساب می آیند که باعث می شوند مصلحان تا آخرین لحظه، از هدایت انسان ها ناامید نشوند و به همین جهت گاهی برخی افراد با یک جرقه در آخرین روزهای عمر خود، به فطرت حقیقی و شهود ملکوتی خود برگشته، در صراط حق و توحید قرار گرفته اند.
تله پاتی چیست:
کلمه تله پاتی نخستین بار توسط فردریک مایرزFredric Mayrers یکی از پایه گذاران انجمن تحقیقات روانی
انگلستان بکار گرفته شده است. این کلمه که ازدو لفظ یونانی مشتق شده یکی تله Tele به معنی دور و
دیگری پاتوسPathos به معنی احساس می باشد که در واقع احساس از دور معنی می دهد این پدیده شامل
دو بخش می شود.یکی انتقال فکر و احساس به قصد اشخاص دیگر و دیگری دریافت افکار و احساس دیگران
که آن را فرایابی می نامیم.
توصیه هایی برای فعال شدن نیروی تله پاتی :
۱- رعایت رژیم غذایی :
رعایت رژیم غذایی(گیاهخواری) همانطور که گفته شد باعث تأثیر مناسب بر چشم سوم می شود که فعال
شدن این فرآیند باعث فعال نیروی تله پاتی می شود.
۲- انجام عمل استنشاق:
عمل استنشاق اینگونه است که مقداری آب سرد را در یک کاسه ریخته و از طریق بینی بالا بکشیم بهتر است
که آب سرد باشد و این عمل در صبحگاهان انجام شد تا تأثیر بهتری داشته باشد.
۳- تکرار ذکر مربوطه:
می توانید این تمرینات را در مدت ۴۰ روز انجام دهید با رعایت رژیم گیاهخواری و تکرار ذکر یاشهید (گواه) به
تعداد ۴۱۲ مرتبه هر روز صبح می تواند تأثیر به سزایی در فعال کردن نیروی تله پاتی در افراد داشته باشد.
۴- انجام تمرینات تله پاتی:
انجام تمرینات تله پاتی که یک مورد از آن تمرینات را در اینجا ذکر می کنیم.
۱- دریک حالت آرامش و خلسه مفید فرو روید.
۲- یکی از دوستان و نزدیکان خود را که به او وابستگی عاطفی دارید را در ذهن خود تصور کنید و با او مشغول
قدم زدن شوید(مثلاً در یک جنگل) و در همین حین شروع کیند صحبت هایی را در یک جهت معلوم و مشخص با
او بیان کردن (مثلاً خواهش می کنم امروز به من زنگ بزن) بعد از انجام چند باره تمرین نتیجه را بررسی کنید.
بزرگ ترین دانش مندان جهان چه در عرصه ی علم و چه در عرصه ی عرفان پیش بینی کرده اند که در سال های آینده (نه چندان دور) این چهار شاخه به هم خواهند رسید.
علت این است که علم به تنهایی به هیچ عنوان قادر نیست و نخواهد بود پدیده های طبیعی را به طور صحیح و دقیق توصیف کند.
ولی این نقص در فلسفه کم تر و در عرفان و دین ازبین می رود.
این اتفاق به زودی خواهد افتاد زیرا فیزیک دانان متوجه شده اند که بعد چهارمی وجود دارد که به دید ما زمان است و خواص مشترکی با فضا دارد و درواقع زمان هم جزعی از خواص جهان ماست که اگر جهان ما وجود نداشته باشد وجود ندارد.
چنانچه دانشمندان سعی کنند بعد چهارم را با علم توصیف کنند هیچ گاه موفق نخواهند بود.به همین دلیل پیش بینی می شود که در آینده ی نه چندان دور دنیا به طرف علوم ماورائی متمایل شود.
*امام علی(علیه السلام): هرکه چیزی از
جادو بیاموزد، کم یا زیاد، کافر است و پایان عهد او
با پروردگارش باشد و کیفرش آن است که کشته شود مگر توبه کند. میزان الحکمه،
ص2413،ح8333
*امام علی(علیه السلام): چشم زخم و طلسم و جادو و فال نیک
زدن واقعیت دارد، اما فال بد زدن و سرایت(بدی) واقعیت
ندارد. میزان الحکمه، ص2413،ح8334
*امام علی(علیه السلام): منجم مانند کاهن است و کاهن مانند
جادوگر و جادوگر مانند کافر و کافر در آتش است. میزان
الحکمه، ص2413،ح8335
*زنی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و عرض
کرد: ای رسول خدا!
شوهری دارم که با من تند است و من کاری کرده ام(جادو و
جنبل) که با من مهربان شود؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله
وسلم) فرمودند: وای بر تو! دینت را تیره کردی! نفرین
فرشتگان نیک بر تو باد این جمله را سه بار فرمودند:
«نفرین فرشتگان آسمان بر تو باد! نفرین فرشتگان زمین بر تو باد.» میزان الحکمه، ص2413،ح8336
*امام علی(علیه السلام): چشم زخم ، دعا و افسون، جادو و
فال خوب زدن حقیقت دارد، اما فال بد و واگیری حقیقت ندارد.
میزان الحکمه، ص4491،ح15586
*پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم): ـ فال بد زدن ، شرک
است. ـ از ما
نیست کسیکه فال بد زند یا برایش فال بد زده شود(به فال بد
دیگران نسبت به خود اعتقاد داشته باشد)، پیشگویی کند یا
برایش پیشگویی شود، جادو کند یا برایش جادو شود(به پیشگو و
جادوگر مراجعه کند) ـ کفارة فال بد توکل است. میزان الحکمه،
ص3345،ح11336،11339و11346
امام صادق(علیه السلام): تأثیر فال بد به خودت
بستگی دارد: اگر آن را آسان بگیری آسان می شود. اگر سخت بگیری
سخت می شود و اگر آن را به چیزی نگیری چیزی نخواهد بود.
میزان الحکمه، ص3345،ح11345
*امام صادق(علیه السلام): در پاسخ به سؤال محمدبن یحیی
خثعمی که پرسید: آیا علم نجوم حقیقت دارد؟ ( فرمودند: ) آری،
او می گوید: عرض کردم: آیا روی زمین کسی است که علوم نجوم
بداند؟ فرمودند: آری، در روی زمین کسانی هستند که علم نجوم
بدانند. میزان الحکمه، ص6235،ح20017
*امام صادق(علیه السلام): در پاسخ به سؤال از علم نجوم: آن
علمی از علوم
پیامبران است. راوی می گوید: عرض کردم: آیا علی بن ابی
طالب(علیه السلام)
آن را می دانست؟ فرمودند: او عالمترین مردم به این علم
بود. میزان الحکمه، ص6235،ح20018
*امام علی(علیه السلام): هر قرآن دانی ، اگر شمه ای از
دانش نجوم بداند. بر ایمان و یقین او افزوده می شود. حضرت سپس
این آیه را تلاوت کردند:«همانا درگردش شب و روز» میزان
الحکمه، ص6235،ح20020
*امام صادق(علیه السلام): به امام صادق(علیه السلام) عرض
شد: در بین مردم چنین شهرت دارد که پرداختن به علم نجوم
حرام است و به دین انسان آسیب می رساند. حضرت فرمودند: چنان
نیست که می گویند، به دینت آسیب نمی رساند. سپس فرمودند: شما
به موضوعی می پردازید که زیاد آن دست نیافتنی و اندک آن هم کارآیی ندارد.
میزان الحکمه، ص6235،ح20021
کسانی که در خواب آگاه میشن ممکنه
درباره احتمال زیاد رخ دادن برون فکنی کالبد اختری
پیش این افراد شنیده یا خونده باشن. ولی ممکنه تابحال چنین پیشامدی رو
تجربه نکرده باشن. در ابتدا درباره اینکه به چه چیزی میگن برون فکنی کالبداختری توضیحی بدم. این حالت رو وقتی میگن که شخص حس کنه از
جسد فیزیکی جدا شده و میتونه جسدش رو ببینه. این حالت رو دانشمندای شکاک به هیچ عنوان قبول ندارن و از اون به عنوان نوعی حالت ویژه مغزی که قسمتی
از مغز اون رو ایجاد میکنه نام میبرن. و ادعا میکنن که افرادی که از
بیماری
روحی رنج میبرن دچار این حالتها میشن ولی هیچ تفسیری برای
رخدادن این حالت بین سایر افراد ندارن. احساس جدایی در
این حالت کاملا قابل حس و فرد میتونه در دنیایی که در
واقع موازی با دنیای فیزیکی قرار داره حرکت کنه. شخص خودش رو میبینه که
خوابه و ممکنه توی خونه قدم بزنه و یا به جاهای مختلفی بره.
این حالت البته نشانه های معینی داره که شما میتونید بفهمید آیا تا بحال
چنین حالتی برای شما هم رخ داده یا نه. قسمتی از نشانه ها:
.> شخص حس میکنه درون بدنش به حالت آزاد قرار داره و
میتونه از اون خارج بشه
.> شخص موجی از انرژی رو در تمام یا قسمتهایی از بدنش
حس میکنه که به سرعت گسترش پیدا میکنه و همراه با صدای
وز وز بسیار بلند که البته ارتعاش صدا و موج انرژی ممکنه کم
یا زیاد باشه. این پیش درآمدیه که یا به خروج از بدن می انجامه
یا به بازگشت شخص به بدنش.
.> شخص در حالی که بیرونه خودش رو در حال خواب میبینه.
برای بعضی از افراد ممکنه این نشانه اختلاف داشته باشه
مثلا شخص صدای فردی رو در حال حرف زدن با اون بشنوه.
این نشانه ها در حالت آگاهی از خواب وجود ندارن.
اختلافی که بین این دو وجود داره نوع واقعیت مورد تجربه
است. در خواب
توهمات به مقدار بسیار زیادی وجود دارن. حتی ممکنه کل
تجربه بیداریی که در خواب داشتید غیر واقعی باشه و شخصیتهای
مورد مشاهده در واقع خود اون افراد نباشن. ولی در حالت برون
فکنی کالبداختری در اکثر حالات فرد خودش رو در حال مشاهده
وقایع و جاهایی پیدا میکنه که واقعا وجود دارن و اتفاقات و حرفهایی که زده
شده واقعیت دارن. مثلا ممکنه شخص به آشپزخانه بره و مادرش رو در حال تهیه
غذا ببینه و از اون بپرسه که در حال درست کردن چه غذایی هست و پس از
بازگشت به بدن هم اطلاعات کسب شده دقیقا درست باشن. ولی این حالت در مورد
آگاهی در خواب بسیار کم و حتی در اکثر مواقع وجود نداره و شخص در دنیایی
از عجیبترین موجودات و مکانها قدم میذاره که از لحاظ کیفیت و واقعی بودن
در حد خوش در درجه بسیار بالایی قرار داره ولی وقتی با برون فکنی کالبد
اختری مقایسه میشه تجربه ای خیالی و نادر حساب میشه چون تجربیات برون
فکنی کالبداختری انسان رو با بعدهایی آشنا میکنه که مستقیما با محیط فیزیکی
شخص ارتباط داره.
میزان واقعیت آگاهی در خواب در مقایسه با تجربه برون فکنی
کالبداختری
بسیار ناچیز است. ولی این دلیل بر هم سنخ نبودن این دو
تجربه نیست. حالت خاصی که دانشمندان رو به خودش جلب کرده
حالت بی حسی کامل بدن درخواب میباشد1. این حالت در خیلی
از موارد به اینصورت پیش میاد که شخص خودش رو عاجز از تکان
دادن بدنش میبینه و اکثرا از این حالت به وحشت میفتن ولی بعد از مدتی این
حالت از بین میره و شخص میتونه بدنش رو تکان بده. اتفاقی که در این حالت
افتاده اینه که بدن هنوز خوابه ولی انسان آگاهیش رو بدست آورده به همین
دلیل تا بیداری کامل بدن شخص امکان هیچگونه تحرک رو نداره. این حالت کاملا طبیعیه و
درصد زیادی از مردم حداقل یکبار در زندگیشون این حالت رو تجربه
کردن. من خیلی از این حالات رو تجربه کردم. انسان ممکنه حس کنه چیزی روی
سینه اش نشسته و این احساس اونو به وحشت میندازه. وقتی حالت بی حسی کامل به
من دست داد من فکر میکردم چیزی روی من نشسته که این فکر به ذهنم رسید که
نکنه جن باشه. ترس من وقتی پایان پذیرفت که به حقیقت این اتفاق آگاه
شدم. من این حالت رو به این دلیل برای شما بیان کردم چون به بحث ما کاملا
مرتبطه. در کسانی که در خواب آگاه میشوند این حالت وجود ندارد. ولی
وقتی برون فکنی کالبداختری رخ میدهد این حالت دقیقا وجود داره. در
حقیقت انسان وقتی میتونه برون فکنی کنه که دیگه از حواس پنجگانه اش استفاده نکنه و دیگر هیچ احساسی رو از بدنش دریافت نکنه. اگه بخوام
ساده تر بگم وقتی ما بتونیم بدنمون رو به خواب ببریم و هنوز آگاه باشیم
احتمال
برون فکنی کالبداختری بسیار بالاست. اینکه میگم احتمال
چون عوامل دیگری هم در موفقیت برون فکنی کالبداختری
تاثیرگذار هستند که انشاءالله در فرصت مناست بیان
خواهم کرد. ولی سوالی که ممکنه برای شما در این لحظه پیش بیاد اینه که چطور میشه از آگاهی در خواب برای برون فکنی کالبد اختری
استفاده
کرد؟ بذارید اینطوری براتون بگم. محیط و شرایط موجود در
آگاهی در خواب تقریبا با محیط و شرایط موجود در تجربه
برون فکنی کالبداختری یکی میباشد. آگاهی در خواب در واقع شامل همه تخیلات
غنی ذهن میتونه باشه که ما به اونها واقعیت بخشیدیم و
همچنین شامل خیلی از تمایلاتی است که مانع از دیدن حقیقت میشود.
من اولین تجربه برون فکنی کالبداختری که داشتم از درون یک خواب روشن
اتفاق افتاد. نصف شب بود و من همان روز امتحان داشتم. ساعت 2.30 شب بود که به رختخواب رفتم. از همان ابتدا که به خواب رفتم خواب دیدنم شروع شد و جالب اینکه خوابی که میدیدم چندین بار تکرار میشد. دقیقا
همان خواب بارها تکرار شد. در اون مدت که نزدیک به چند ماه میشد من هر روز کاملا برای آگاهی در خواب تمرین میکردم و نتایج بسیار خوبی گرفته بودم
به طوری که هر هفته چندین بار در خواب آگاه میشدم. ولی این بار بسیار فرق داشت. من شاهد خوابی بودم که چندین بار تکرار میشد. خواب من به این
صورت بود، من درون مکانی که دیوارهای کاملا سفید داشت قرار داشتم. شخصی
روبروی
من ایستاده و با من حرف میزند. من هم سعی در فهمیدن
حرفهایش دارم برای همین هم به صدایش گوش فرا میدهم و هم به
حرکت لبهایش نگاه میکنم و روی آنها دقت زیادی میکنم مگر
بتوانم هماهنگی بین حرکت آنها و صدایی که میشنیدم رو
تشخیص بدهم. بعد از مدتی که این کار را میکردم احساس سرگیجه و عدم تعادل میکردم و به روی زمین می افتادم. بلافاصله بعد از آن خواب
تکرار
میشد. بعد از مدتی من دقیقا خواب را که داشت تکرار میشد
به خاطر داشتم و از آنجا که برای آگاهی در خواب به خوبی
تمرین کرده بودم در یکی از فاصله های کوتاهی که شاید یک
ثانیه نمیشد درباره این خواب فکر کردم و به خودم گفتم «این خواب
داره تکرار میشه، پس دفعه بعد که خواب دوباره تکرار شد من میدونم که خواب
هستم». خواب دوباره تکرار شد! ایندفعه من میدونستم چی میشه. کمی به
صحبتهای اون مرد دقت کردم و به لبهاش دقت کردم تا مگر بتونم همانگی رو بین
صدا و حرکت لبهاش تشخیص بدم و بفهمم چی داره میگه! بلافاصله من به اون مرد
گفتم حرفهاتون با حرکت لبهاتون هماهنگی نداره و بعد از اون من به سردرد،
سرگیجه و عدم تعادل دچار شدم و به سمت دیوار در حرکت بودم که به اون بخورم و
زمین بیفتم ولی اینبار فرق داشت چون من به خواب آگاهی نسبی داشتم پس فکری
رو که کرده بودم به یادم اومد و اینبار به جای اینکه به دیوار بخورم از
اون رد شدم! در یک آن کل محیطی که در اون بودم محو شد و من حالت خلئ شدیدی
را احساس کردم و مثل اینکه به یک باره از زیر فشار خارج بشم خودم رو در
یک حالت آزادی و سبکی بی اندازه ای ببینم. بدرون اتاقم پرتاب شدم به
هیچ عنوان احساس وحشت نداشتم ولی بجاش احساس تنهایی شدیدی داشتم. هیچوقت
تا بحال مثل اون رو احساس نکرده بودم با تمام وجودم حس کردم تنهام. صورتم
در فاصله 10-20 سانتیمتری از زمین اتاق قرار داشت. احساس موج بسیار شدید و
صدای ارتعاش و وزوز شدیدی رو میشنیدم. زمانی که سرم رو به اطراف حرکت
میدادم بیشتر میشد. من به وضوح میتونستم قالی کف زمین رو ببینم. کمی در
جزئیات قالی دقت کردم و به یکباره کنترل خودم رو از دست دادم و همانطور
که در هوا معلق بودم شروع به چرخش کردم. فکر میکنم برای لحظه ای خودم
رو که خوابیده بودم دیدم. بعد از اون من خودم رو درون کره ای از عکسها دیدم.
من میچرخیدم و به عکسها نگاه میکردم. اختلافی که این عکسها برای من داشتند
این بود که من حس میکردم این عکسها عکسهایی از جاهایی واقعی هستند و
کاملا زنده هستند. سعی کردم به جایی بروم ولی موفقیتی نداشت بعد از مدتی
چرخش من به بدنم برگشتم.
سلیم می گوید: از ابوذر شنیدم که می گفت: آقایم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که شبی به امیر المؤ منین علی علیه السلام فرمود: فردا به کوههای بقیع برو و بر مکان بلندی از زمین بایست. وقتی خورشید طلوع کرد بر آن سلام کن. خداوند تعالی به او دستور داده به تو با صفاتی که داری جواب دهد. فردا امیر المؤمنین بیرون آمد در حالیکه ابوبکر و عمر و عده ای از مهاجرین و انصار همراه آن حضرت بودند تا به بقیع رسیدند و حضرت بر مکان بلندی از زمین ایستاد . همین که خورشید طلوع کرد حضرت فرمود: سلام بر تو ای خلق جدید خدا که مطیع او هستی. صدایی از آسمان شنیدند و جواب گوینده ای را که می گفت: سلام بر تو ای اول، و ای آخر ، و ای ظاهر و ای باطن و ای کسی که به هر چیزی عالم هستی.
افراد زیادی طی دوران مختلف به تحقیق راجع به این نظریه پا گذاشته و به نتایجی نه چندان قطعی رسیده اند.
تا حالا هیچ شخص یا مکتبی نه توانسته به طور کامل آن را ثابت کند و نه رد کند
هم چنین در هیچ یک از کتب الهی حرفی مبنی بر رد یا اثبات نظریه ی تناسخ بیان نشده است.
برای مطلع شدن از استدلال های مبنی بر رد این نظریه به پست های قبلی وب مراجعه کنید.
در این جا چند مورد از استدلال های جهت اثبات این نظریه ذکر می شود.
چند تن از زوان پزشکان و هیپنوتیزور های غربی آزمایش جالبی را روی چند تن انجام دادند.
این آزمایش از این قرار بود که داوطلبانی را از اقشار مختلف جامعه هیپنوتیزم کردند و از آن ها خواستند تا به گذشته ی خود بازگردند.در ابتدا این افراد از گذشته ی خود تا اولین دقایق عمرشان صحبت کردند ولی بعد با عمق بخشیدن به خلسه آن ها را وادار کردند از گذشته ی دور تری بگویند که آن ها با نهایت شگفتی خاطرات خود را در زمانی که در تن دیگری بودند بازگو کردند. مثلا در یکی از این موارد وقتی شخص آمریکایی تا حد زیادی به خلصه فرو رفت خاطرات خود را در زمانی که یکی از فرماندهان ساسانی بودبازگو کرد..
همچنین جای شگفتی است که در یکی از این موارد فرد که کودکی بود بیان کرد که 50 سال پیش زندگی می کرده و با گزاشتن اسلحه روی سرش و شلیک گلوله خودکشی کرده و با گفتن نام شخصی که قبلا بوده پزشکان جسد آن فرد را کالبد شکافی کردند و دیدند علاوه بر این که او در این مورد راست می گوید جای شکیک گلوله دقیقا مطابق ماه گرفتگی روی سر آن فرد است که در دو طرف سرش قرار دارداساس این نظریه تصور دنیا به صورت هولوگرامی عظیم است که ازهولوگرام های در هم تنیده تشکیل یافتهاست.
هولوگرام وسیله ای است برای ظبط سه بعدی عکس ها.
اگر در هولوگرام تصویری را با زاویه ی خاصی ظبط کنیم هر گاه از همان زاویه نوری را به آن بتابانیم همان نصویر را نشان می دهد.
خاصیت هولوگرام این است که هر تکه اش بیانگر کل ان است یعنی اگر آن را قطعه قطعه هم کنید باز از زاویه ی خاص هر عکسی نور بتابانید همان عکس را نشان می دهد.
.این به دنیای ما و مغز ما شباهت بسیار دارد ولی به نظر من کمی ساده است.
نظر شما چیست؟
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که حضرت محمد (ص) وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.
تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد، زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین به یاد داشته باشید که من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم شوم
حقیقت معاد این است که، روح پس از مفارقت از بدن -به مشیت الهى - بار دیگر به همان بدنى که با آن زندگى مى کرد، باز مى گرددتا پاداش و کیف اعمال دنیوى خود را در سراى دیگر ببیند. برخى، مانند پیروان آین هندو معاد مطرح شده در شرایع آسمانى را منکرند ولى مسئله پاداش و کیفر اعمال را پذیرفته و آن را از طریق «تناسخ» توجیه مى کنند. اینان مدعیند که، روح ازطریق تعلق گرفتن به «جنین» و طى مراحل رشد آن، بار دیگر به این دنیا باز مى گردد و دورانهاى کودکى و نوجوانى و پیرى را طى مى کند، منتها کسانى که در زندگى گذشته نیکوکار بوده، زندگى شیرین،و تبهکاران پیشین نیز زندگى ناگوارى خواهند داشت. عقیده به تناسخ، که در طول تاریخ همواره پیروانى داشته است، یکى از اصول آئین هندو به شمار مى رود.
باید توجه داشت چنانچه نفوس بشرى به صورت همگانى و همیشگى راه تناسخ را بپیمایند،دیگر مجالى براى معاد نخواهد بود. در حالیکه با توجه به دلایلى عقلى و نقلى معاد،اعتقاد به آن ضرورى است، و در حقیقت باید گفت که قائلان به تناسخ چون نتوانسته اند معاد را به صورت صحیح آن تصویر کنند، تناسخ را جایگزین آن کرده اند. از نظر اسلام قول به تناسخ مستلزم کفر است، و در کتب عقاید ما، در باره بطلان و ناسازگارى آن با عقاید اسلامى به طور مفصل بحثشده است، که ما در اینجا فشرده آن را یادآور مى شویم:
1.نفس انسان به هنگام مرگ به پایه اى از کمال نایل شده است. بر این اساس تعلق دوباره آن به جنین، به حکم لزوم هماهنگى میان نفس و بدن، مستلزم تنزل نفس از مرحله کمال به نقص و بازگشت از فعلیت به قوه است که با سنتحاکم بر جهان آفرینش (مبنى بر سیر استکمالى موجودات از قوه به فعل) منافات دارد.
2 . چنانچه بپذیریم نفس پس از جدایى از بدن، به بدن زنده دیگرى تعلق پیدا مى کند، این امر مستلزم تعدد نفس در یک بدن و دو گانگى در شخصیت است، و چنین چیزى با درک وجدانى انسان از خویش که داراى یک شخصیت است منافات دارد.
3 . عقیده به تناسخ، علاوه بر اینکه با سنتحاکم بر نظام آفرینش منافات دارد،مى تواند دستاویزى براى ستمکاران و سود پرستان گردد که عزت و رفاه فعلى خویش را معلول پاکى و وارستگى حیات پیشین، و بدبختى مظلومان و محرومان را نیز نتیجه زشتکارى آنان در مراحل پیشین حیات بدانند ! و بدین وسیله اعمال زشتخویش و وجود ظلمها و نامردمیها را در جامعه تحتسلطه خویش توجیه کنند.
در پایان بحث از تناسخ، ضرورى است که به دو سؤال پاسخ دهیم:
سؤال اول : به تصریح قرآن در امتهاى پیشین مسخهایى صورت گرفته و طى آن برخى از انسانها به صورت خوک و میمون در آمده اند، چنانکه مى فرماید: (و جعل منهم القرده و الخنازیر) (مائده / 60). چنانچه تناسخ باطل است چگونه مسخ تحقق یافته است ؟
پاسخ: مسخ با تناسخ اصطلاحى فرق اساسى دارد. زیرا در تناسخ، روح پس از جدایى از بدن خویش، به «جنین» یا بدن دیگر تعلق مى گیرد، ولى در مسخ روح از بدن جدا نمى شود، بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر مى کند، تا انسان تبهکار خود را به صورت میمونو خنزیر دیده و از آن رنج ببرد.
به تعبیر دیگر، نفس انسان تبهکار از مقام انسانى به مقام حیوانى تنزل نمى کند. چه، اگر چنین بود، انسانهاى مسخ شده رنج و کیفر خویش را ادراک نمى کردند، در حالیکه قرآن مسخ را به عنوان «نکال» و عقوبت افراد گنهکار تعریف مى کند.
در این مورد تفتازانى مى گوید: «حقیقت تناسخ این است که نفوس انسانها پس از جدایى از بدن در همین دنیا به منظور تدبیر و تصرف در بدنهاى دیگر، به آنها تعلق گیرد، نه اینکه شکل بدن عوض شود، چنانکه در مسخ چنین است».
علامه طباطبائى نیز مى گوید: «انسانهاى مسخ شده، انسانهایى هستند که با حفظ روح بشرى صورتا مسخ شده اند، نه اینکه نفس انسانى آنها نیز مسخ شده و به نفس بوزینه تبدیل گردیده است».
سؤال دوم: برخى از نویسندگان قول به رجهت را نشات گرفته از قول به تناسخ پنداشته اند. آیا اعتقاد به رجعت مستلزم تناسخ نیست؟
پاسخ: چنانکه در جاى خود خواهیم گفت، رجعت، به عقیده اکثر علماى شیعه امامیه، این است که عده اى از اهل ایمان و کفر در آخر الزمان بار دیگر به این جهان باز خواهند گشت و بازگشت آنان مانند احیاى مردگان است که به وسیله حضرت مسیح علیه السلام صورت مى گرفت و یا بسان زنده شدن عزیر پس از یکصد سال.بنابراین، عقیده به رجعت، هیچ ربطى به مسئله تناسخ ندارد و ما در بحث از رجعت در این باره توضیح بیشترى خواهیم داد
منشور عقاید امامیه صفحه 193 استاد جعفر سبحانی
انسان که از این دنیا میرود، به عالم
دیگری به نام برزخ وارد میشود و در آنجا هست تا وقتیکه در صور
دمیده شود و مردم از قبرها بیرون آیند، در آن وقت به عالم
قیامت وارد میشوند. برزخ به معنای فاصله است ، فاصله بین دو خشکی یا دو آب
یا دو چیز دیگر را برزخ گویند و چون عالمی که انسان پس از مردن در آنجا
بسر میبرد، فاصله ایست بین عالم دنیا و قیامت ، آنرا عالم برزخ گویند.
برای آنکه خصوصیات عالم برزخ قدری روشن شود، باید توضیح بیشتری در این
باره داده شود.
بین این عالَم که عالم جسم و جسمانیات است ـ که فعلاً در آن زندگی مادی خود را می گذرانیم ـ و بین عالم اسماء
و صفات الهی ، دو عالم است : یکی عالم مثال و دیگری عالم نفس . عالم مثال
را عالم برزخ ، و عالم نفس را عالم قیامت نیز گویند. و انسان تا از این دو عالم نگذرد به مقام اسماء و صفات الهیه نخواهد رسید؛ کما اینکه انسان
تا از عالم برزخ نگذرد به عالم قیامت نمی رسد و به مقام اسماء و صفات کلیه الهیه نمی رسد مگر آنکه از نفس و قیامت عبور کند. و مراد از قیامت در اینجا قیامت کبری است ؛ چون دو قیامت داریم : یکی قیامت صغری ، و آن
عبارت
است از مردن و وارد در عالم برزخ شدن ؛ و بر همین اصل رسول
الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مَنْ مَاتَ
فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ؛ هر کس بمیرد قیامت او برپا شده
است ». دیگری قیامت کبری ، و آن عبارت است از خروج از عالم
برزخ و مثال و داخل شدن در عالم نفس و قیامت . وقتیکه مردم از عالم قبر
خارج و بسوی عالم ظهورات نفس کلیه رهسپار میگردند، قیامت کبرای آنان بر
پا شده است .
عالم ماده دارای هیولی و طبع و جسم و جسمانیات است و عالم نفس ، تجرد مطلق از ماده و آثار ماده است ؛ ولی
عالم برزخ فاصله بین این دو عالم است ؛ یعنی ماده نیست ولی آثار ماده از
«کَیف » و «کَم» و «أیْن » و غیرها را دارد. ماده ، جوهریست که قبول تشکل میکند و صورت جسمیه بر او عارض میگردد، و آثار جسم نیز در او پیدا میشود؛ و بواسطه قبول تشکل و تجسم ، آن أعراض انفعالیه ای که در جسم پیدا میشود
در ماده نیز پیدا میشود، و مثل همین ماده ای که در این عالم هست و به صور مختلفه درآمده و مردم می بینند، چون خاک و سنگ و آب و درخت و بدن انسان
و بدن حیوان و أمثالها در می آید.
موجودی که در عالم برزخ است ماده ندارد؛
اما شکل و صورت و حد و کم و کیف و أعراض فعلیه را دارد؛
یعنی دارای اندازه و حدود است ، دارای رنگ و بوست . صورت مردمان
برزخی رنگ و حد دارد، و در آنجا خوشحالی و مسرت و غضب و نگرانی هست
، در آنجا نور هست . بنابراین ، موجودات برزخیه دارای صورت
جسمیه هستند ولی هیولی و ماده ندارند.