روح الله مهرجو استاد دانشگاه و کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

روح الله مهرجو استاد دانشگاه و  کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی

این وبلاگ کاملا شخصی می باشد
mehrjoor.ir

بایگانی
آخرین نظرات

بسم الله...


شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه):

نام مبارک حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که  بر دیوار مسجدالنبی تجلی می کند نسبت به نمونه ی سال های فبل، مخدوش شده است.

پیش تر نام مبارک حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، توسط هنرمند خطاط به گونه ای نوشته شده بود که بین حرف "ح" در کلمه "محمد" و "ی" در "المهدی" با نوعی اتصال کلمه ی "حی" را تداعی می کرد، یعنی نام  مبارک ایشان "محمد المهدی حی" خوانده می شد. این موضوع در چند سال اخیر با بُغض وهابیون و افراطی های سلفی مواجه و بین دو کلمه ی "محمد" و "المهدی"  فاصله انداخته شد به گونه ای که در شرایط فعلی"خوانده می شود "محمد المهدی" : تصاویر به خوبی گویای این نکته است."

کتیبه ی قدیم:



کتیبه جدید :



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۵۴
مجتبی مهرجو

بسم الله


این روزها که خبرهای متفاوتی از جنایت وهابی‌ها در کشورهای مختلف به گوش می‌رسد، آشنا شدن با برخی ویژگی‌های این قوم خالی از لطف نیست. مخصوصاً اگر این آشنایی در قالب خواندن برشی از زندگی یک مولوی وهابی باشد که البته حالا یک شیعه تمام عیار است.

«سلمان حدادی» یک مولوی وهابی بود؛ کسی که خودش می‌گوید بین 500 تا 1000 فرد سنی مذهب را وهابی کرده است. اما یک بار نشستن در مجلس عزای سیدالشهدا(علیه السلام) کار را بجایی می‌رساند که همان مبلغ وهابی شیعه شود و در این مسیر سختی‌هایی ببیند که تحمل یکی از آنها برای ما قابل تصور نیست. خواندن زندگینامه سلمان حدادی را از دست ندهید.

آموزش تبلیغ وهابیت در 5 دقیقه

سلمان سال 61 در سنندج بدنیا آمد. مادرش اهل سوریه و شیعه بود اما پدرش نه. اسمش را به اصرار مادرش که سیراب از محبت امیرالمومنین بود سلمان گذاشتند. خودش می‌گوید همیشه از اینکه اسمم سلمان و مادرم شیعه بود شرمنده بودم.

«با تشویق پدرم در دوران راهنمایی، در کنار درس های مدرسه، تحصیل دروس حوزوی را هم شروع کردم و ادامه دادم. بعد از اتمام دبیرستان، 3 سال دوره ی تکمیلی حوزه را به زاهدان و مسجد مکی رفتم و پس از مولوی شدن، 4 ماه هم به رایوند پاکستان، برای آموزش یک دوره کامل نحوه ی تبلیغ و جذب رفتم. پس از برگشت از پاکستان، امتحان کنکور دادم و در دانشگاه کرمانشاه در رشته استخراج معدن قبول شدم. در پاکستان به طور تخصصی در 20 جلسه یاد می دادند که چگونه فردی را در عرض 5 دقیقه به وهابیت جذب کنیم این آموزش را نزد آقایی به نام ابراهیم نژاد می دیدیم.»

گفت یکبار هیئت!

در همانجا دوستی پیدا می‌کند به نام مهدی. مهدی شیعه بود و سلمان در عین رفاقت تلاش می‌کرد او را وهابی کند. کلی کتاب به او می‌دهد و در عوضش مهدی هم یکبار او را به مجلس عزای سیدالشهدا(سلام الله علیه) دعوت می‌کند. سلمان با همان لباس و ظاهر مولوی‌های وهابی و بعد از کلی این پا و آن پا کردن می‌رود به هیئت.

«یک گوشه ای با خشم مجبور شدم که بنشینم. دیدم سید بزرگواری منبر رفت (نماینده ولی فقیه در کرمانشاه بود) و در حین صحبت هایش گفت: کدام یک از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام جانتان را بدهید و بعدش هم مطمئن باشید زن و بچه تان به اسارت می روند؟ در آن زمان سیدالشهدا(علیه السلام) چه دید که حاضر شد، جانش گرفته شود و اهل و اولادش به اسارت روند؟ چرا امام حسین(علیه السلام) دست به چنین کار بزرگ زد؟

 

هر چی فکر کردم دیدم که در شخصیت های محبوب من، شخصیتی مثل امام حسین(علیه السلام) پیدا نمی شود که حاضر باشد به خاطر اسلام، دست به چنین کار بزرگ و خطرناکی بزند! این سوال مهمی بود که برایم ایجاد شد.»

 

چراغ‌ها را که خاموش کردند و مشغول سینه زدن شدند، او شروع کرد به گریه کردن. آنقدر که لباسهایش خیس شد. برای غربت و مظلومین غریب کربلا گریه می‌کرد. از اینکه در وهابیتشان نگذاشتند امام حسین(سلام الله علیه) را بشناسد افسرده شده بود.

 

 تحقیق و پژوهش حتی در شیطان پرستی

 

از هیئت که بیرون می‌آید چهار سال جدیدی در زندگی‌اش شروع می‌شود. چهار سالی که به مطالعه و پژوهش درباره تمام مذاهب اهل سنت، مسیحیت، زرتش و حتی شیطان پرستی می‌انجامد. اما تعارضات موجود در این مکاتب و فرقه‌ها او را راضی نمی‌کند.

 

«گذشت و خیلی با احتیاط فرقه‌های شیعه را بررسی کردم تا اینکه برای شناخت بهتر شیعه دوازده امامی، رهسپار قم شدم. به دفتر آیت الله بهجت رفتم و سوالات و شبهاتی که داشتم از آنجا پرسیدم و آنها هم با صبر و حوصله و محبت بسیار به من پاسخ دادند.

 

بعد از آنان خواستم کتابی به من معرفی کنند تا درباره‌ی شیعه بیشتر تحقیق کنم. آنها کتاب المراجعات و شبهای پیشاور را به من معرفی کردند. آن کتاب ها را تهیه کردم و شروع کردم به خواندنشان.

 

مطالب آن دو کتاب را که می خواندم برای اینکه ببینم مطالبی که از کتاب های اهل سنت نقل می کنند صحیح است یا نه، فورا مراجعه می کردم به کتاب‌ های اهل سنت یا به نرم افزار المکتبه الشامله و با کمال تعجب می‌دیدم مثل اینکه این روایات، واقعیت دارد. برای من سوال پیش آمده بود که چرا بعد از این همه سال، این روایات دور از چشم ما بوده و ما ندیدیم؟‌»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۵۰
مجتبی مهرجو
بسم الله


یکی از ارکان نماز، اذان و اقامه است که از اهمیت بسیار ویژه‌ای برخوردار است. مۆذن با اذان خود، مردم را به عبادت آفریدگار فرا می‌خواند و آنان را به پرستش خداوند، تشویق می‌کند.


اذان

یکی از ارکان نماز، اذان و اقامه است که از اهمیت بسیار ویژه‌ای برخوردار است. در این مطلب به احادیثی در مورد اهمیت اذان و اقامه می‌پردازیم:

فلسفه اذان و اقامه

فضل بن شاذان درباره حکمت اذان از امام رضا(علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: «اینکه مردم به اذان دستور داده شده‌اند، علل و حکمت‌های زیادی دارد، از آن جمله اینکه یادآوری برای فراموش‌کاران و بیداری برای غافلان باشد و کسانی را که وقت نماز را نمی‌دانند یا مشغول کار دیگری شده‌اند، با وقت نماز آشنا گرداند.

مۆذن با اذان خود، مردم را به عبادت آفریدگار فرامی‌خواند و آنان را به پرستش خداوند تشویق می‌کند و با اقرار به توحید، ایمان و اسلام خود را آشکار و اعلان می‌نماید و برای فراموش‌کاران، فرارسیدن وقت نماز را اعلام می‌دارد. مۆذن که به این نام، نامیده شده است بدین جهت است که او با اذان خود، نماز را اعلام می‌کند.

اینکه اذان با تکبیر (اللَّهُ أَکْبَر) آغاز و با تهلیل (لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ) ختم می‌شود، بدین جهت است که خداوند عزوجل، خواسته است که آغاز و انجام، با نام و یاد او باشد و اسم خدا در تکبیر، در اول فصل و در تهلیل، در آخر فصل است.

اینکه هر فصل از اذان، دو بار قرار داده شده بدین جهت است که در گوش شنوندگان تکرار شود و تأکید به عمل آید تا اگر کسی از بار اول غفلت کرد، از بار دوم غفلت نورزد و دیگر اینکه نماز، دو رکعت، دو رکعت است و لذا فصول اذان هم دو بار، دو بار قرار داده شده است.

تکبیر در اول اذان، چهار بار قرار داده شده و علتش این است که اذان به طور ناگهانی آغاز می‌شود و قبل از آن، کلامی نیست که شنونده را آگاه و متنبه گرداند. پس بار اول تکبیر، شنوندگان را برای شنیدن فصل‌های بعدی آماده می‌سازد.

بعد از تکبیر، شهادتین قرار داده شده، زیرا اولین مرحله ایمان، توحید و اقرار به وحدانیت خداوند و دومین مرحله آن، اقرار به رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و اطاعت از خدا و پیامبر(ص) و شناخت آن دو، مقرون به همدیگر است و چون اصل ایمان، شهادتین است، شهادتین هم هر کدام دو بار قرار داده شده، چنانکه در سایر حقوق نیز دو شاهد در نظر گرفته شده است. پس هنگامی که بنده به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر او اعتراف کرد، به همه ایمان اقرار کرده است، چون اصل و اساس ایمان، اقرار به خدا و پیامبرش است.

مۆذن با اذان خود، مردم را به عبادت آفریدگار فرامی‌خواند و آنان را به پرستش خداوند تشویق می‌کند و با اقرار به توحید، ایمان و اسلام خود را آشکار و اعلان می‌نماید و برای فراموش‌کاران، فرارسیدن وقت نماز را اعلام می‌دارد.

بعد از شهادتین هم فراخوانی به نماز قرار داده شده است، زیرا اصل تشریع اذان برای نماز است و وسط اذان هم برای دعوت به نماز دعوت به رستگاری و انجام بهترین عمل در نظر گرفته شده است و ختم سخن (اذان) هم با اسم خداوند است، همان‌گونه که ابتدای آن با اسم خداوند بود.»

احادیثی در مورد اذان و اقامه

اسماعیل جعفی روایت می‌کند که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «اذان و اقامه، 35 حرف است. پس یکی یکی با دست مبارکش آن‏ها را شمرد، اذان، 18 حرف و اقامه 17 حرف.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۲۲
مجتبی مهرجو

بسم الله


خبرگزاری فارس: ماجرای عنایت امام رضا(ع) به یک نجار

«زن عمویت با ازدواج تو و دخترم مخالف است، خواهش می‌کنم از این ازدواج صرف نظر کن!» با شنیدن این جملات، دنیا دور سرم چرخید، تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که فریاد زدم: یک درشکه خبر کنید تا مرا به حرم ببرد... یک درشکه..!

ماجرای عنایت ثامن‌الحجج(علیه السلام) به بیماری است که در اثر بیماریش، همسرش از او تقاضای جدایی کرده بود، اینک این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا(علیه السلام)» نقل می‌شود:

*دختر عمو را نمی‌خواهم

هر کدام از کارگران نجاری آقا عمو چیزی می‌گفتند و می‌خندیدند، من هم همان طور که آخرین میخ‌های پنجره دو لت را می‌کوبیدم، به حرفهایشان با لبخند و رضایت گوش می‌دادم، حاج میرزا می‌گفت: تو واقعاً باید خدا را شکر کنی که یک همچین موقعیتی داری، اولاً برادر زاده اوستایی و اوستا تو را خیلی دوست دارد، ثانیاً سر کارگری و دستمزدت از همه بیشتر است و از همه مهم‌تر اینکه داماد اوستایی و اوستا تنها دخترش را نامزد تو کرده است و گوش شیطان کر، همین روزها است که پلوی عروسی‌ات را بخوریم...

من با دلخوری حرف‌های حاج ‌میرزا را قطع کردم: چه فایده؟! الان دو سال است که من و دختر عمو با هم نامزدیم ولی هنوز آقا عمو، اجازه نمی‌دهد که همسرم را به خانه‌ام بیاورم. من دیگر دارم پیر می‌شوم، الان بیست و دو سالمه، رفقای هم سن و سال من الان دو، سه تا بچه هم دارند...

حاج میرزا در حالی که اره را روی خطی که بر چوب کشیده بود میزان می‌کرد، رو به من کرد و با لحنی صمیمانه و مطمئن گفت: مگر حاج میرزا مرده؟! خودم نوکرت هم هستم، با اوستا صحبت می‌کنم و ترتیبی می‌دهم که همین روزها سور و سات عروسی را راه بیاندازد، هر چی نباشد من این چند تار مو را توی همین کارگاه سفید کرده‌ام و پیش اوستا یک ذره آبرو و اعتبار دارم...

هنوز حرف‌های حاج میرزا به آخر نرسیده بود که سر و صدای یکی دیگر از کارگران از آن طرف بلند شد: ـ آتش ...! آتش ...! کارگاه آتش گرفته ... کمک کنید...

با شنیدن این کلمات، همه‌مان را هول برداشت، اره و چکش را به سویی پرت کردیم و رفتیم که آتش را خاموش کنیم... سر و صورت و رخت و لباس همه‌مان سیاه شده بود و فضای کارگاه پر بود از دود، سرفه کنان و عرق ریزان بر روی الوارهای جلوی دکان نشستیم تا نفسی تازه کنیم.

حاج میرزا رو کرد به من و گفت: برو منزل اوستا و طوری که هول نکند بهش بگو که کارگاه آتش گرفته ولی خسارت چندانی وارد نشده است.

آقا عمو، همانطور که مجمعه‌‌ای از قاچ های خون رگ هندوانه را در مقابل من بر زمین می‌گذاشت ،گفت: خدا را شکر که به خیر گذشت، اما باید بچه‌ها از این به بعد خیلی مواظب باشند، خب چوب است و خوراک آتش، یادمان باشد که یک گوسفندی، بره‌ای، چیزی قربانی کنیم. حالا دیگر بی خیالش! هنداونه را بزت توی رگ...

هنوز دومین قاچ هندوانه را تمام نکرده بودم که لرزش شدیدی توی تنم افتاد، تمام بدنم می‌لرزید و دندان‌هایم به هم می‌خوردند، تعادلم بر هم خورد و روی زمین ولو شدم، با دیدن این صحنه، عمو و زن عمو بدجوری دست و پای خودشان را گم کردند و دختر عمو که از همه نگران‌تر بود بر سر زنان و اشک ریزان به این سو و آن سو می‌دوید و نمی‌دانست چکار کند.

وقتی انواع داروهای گیاهی و سنتی را امتحان کردند و نتیجه‌ای نگرفتند، آقا عمو دوید به طرف کوچه و یک درشکه آورد و مرا به بیمارستان «شاه رضا» رساند، دو، سه ساعت بعد از بیمارستان مرخص شده و برای استراحت به منزل منتقل شدم، چند روز بعد احساس کردم دست‌هایم بی‌حس شده‌اند، دکتر پس از معاینه گفت: چیز مهمی نیست. نگران مباشید. اما کم کم دست‌هایم فلج شده و از کار افتادند. بعدش هم نوبت رسید به پاها و گردن و سایر اعضای بدنم به جز مغز و زبان و چشمان، سایر اعضای بدنم فلج شدند و من مانند تکه‌ای گوشت، افتادم گوشه‌ اتاق!

به نحوی که برای تیمم نیز قدرت نداشتم و مادرم دست‌هایم را بر خاک می‌زد و بر صورت و پشت دست‌هایم می‌کشید. شش ماه بدین منوال گذشت از معالجه‌ من عاجز ماندند... دو، سه نفر از کارگرهای نجاری به عیادتم آمده بودند و یکی از آن‌ها داشت با قاشق، آش شوربا به دهانم می‌داد و بقیه هم سعی می‌کردند با شوخی کردن و لطیفه گفتن به من روحیه بدهند که کوبه‌ در به صدا در آمد: تق، تق، تق.

مادرم به سمت درب حیاط دوید و چند لحظه بعد، آقا عمو یا الله، یا الله گویان وارد اتاق من شد، ابتدا دستمال ابریشمی قرمز رنگی را که پر از انار بود، گوشه طاقچه گذاشت و بعد روی سر من آمد.

کارگرها در حالی که می‌گفتند؛ «سلام اوستا...، سلام اوستا» کمی کنار رفتند و برای آقا عمو جا باز کردند، آقا عمو تا بر بالینم نشست، شروع کرد به های‌ های گریه کردن!

ـ چه شده آقا عمو؟! نکنه دوباره مغازه آتش گرفته باشد؟ و آقا عمو، همچنان که داشت بلند بلند گریه می‌کرد، دستمال دیگری از جیب کتش بیرون آورد و فین محکمی در آن کرد و گفت: کاش مغازه آتش گرفته بود! کاش همه ‌زندگی‌ام در آتش سوخته بود و این ‌جور نمی‌شد... کاش... و یکسره و پی ‌در پی دست بر پشت دست می‌کوبید و می‌نالید، همه را هول برداشته بود و مادرم بیش از همه اشک می‌ریخت و بر سر می‌زد و می‌گفت: دیگر چه خاکی بر سرمان شده است؟ خدایا مگر ما چه گناهی مرتکب شده بودیم که مستحق این همه بدبختی و بلا شدیم...؟!

آقا عمو همچنان که رو به سوی من داشت، گفت: محمد آقا جان! همه دکترها تو را جواب کرده‌اند و گفته‌اند که تو برای همیشه فلج خواهی بود! به همین جهت، زن عمویت با ازدواج تو و دخترم مخالف است، خواهش می‌کنم از این ازدواج صرف نظر کن... با شنیدن این جملات، دنیا دور سرم چرخید، مغزم سوت کشید و اعصابم به هم ریخت، می‌خواستم هر چیزی را که در اطرافم بود خرد و خمیر کنم، اما افسوس که نمی‌توانستم از جایم جنب بخورم. تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که فریاد زدم:

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۲۰
مجتبی مهرجو

بسم الله

پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای پایان دادن به اختلاف میان دو قبیله اوس و خزرج و کوتاه کردن دست ‏یهود غارتگر به کمک خداوند طرح‌هایی را تدوین کرد که به عقیده دانشمندان محکم‌ترین پایه پیشرفت اسلام را رقم زد که عقد اخوت از جمله آن‌ها بود.

به گزارش فارس، نخستین ماه رمضان سال اول هجری یادآور واقعه‌ای مهم در تاریخ اسلام است، چرا که در این ماه رسول خاتم(صلی الله علیه وآله) با ایجاد عقد اخوت میان اصحاب و انصار محیطی سراسر نشاط برای اجتماع نوپای اسلامی را مهیا کرد و با ایجاد عقد برادری میان مسلمانان آن‌ها را به صلح و همزیستی مسالمت آمیز فرا خواند، چنانچه خداوند متعال در این آیه «انّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَهٌ فَأصْلِحُوا بَیْنَ اَخَوَیْکُمْ» تأکید دارد که مؤمنان برادران یکدیگر هستند.
 
البته باید گفت که درباره زمان انجام عقد اخوت در شهر مدینه در برخی منابع روز 12 یا 13 رمضان سال اول هجری قید شده است، بنابراین با وجود امر الهی مبنی بر ایجاد عقد اخوت میان مسلمانان از سوی خداوند، می‌توان هدف رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از ایجاد عقد اخوت را جلوگیری از هرگونه اختلاف و ناهماهنگی احتمالی میان انصار و مهاجر و به تبع آن بین اوس و خزرج دانست تا با این کار علاوه بر تقویت وحدت سیاسی و معنوی مسلمانان، خطر درگیری‌های داخلی را تا حدود زیادی برطرف سازد و یکی از پایه‌های مهم انسجام جامعه و پیشرفت اسلام با همین طرح تحقق پیدا کند.
 
*پیامبر(صلی الله علیه وآله) میان چند نفر عقد اخوت خواند
 
اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بین چه تعداد از مسلمانان عقد اخوت ایجاد کرد، ابن جوزی در این باره می‌نویسد: کسانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بین آنان عقد اخوت برقرار کرد، 186 نفر بودند که این کار به قولی پس از پنج ماه از ورود آن حضرت و به قولی هشت ماه پس از ورودشان به مدینه انجام گرفت.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۸
مجتبی مهرجو

بسم الله

نقش جن و ملک در زندگی انسان
تصمیم گیری در مدیریت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است تا آنجا که بعضاً اینطور تعریف می شود که «جان مدیریت، تصمیمی است که یک مدیر نسبت به حوزه سازمانی خودش می گیرد.» (1)
قرآن کریم تأکید می کند که اندیشه هایی که در ذهن انسانها شکل می گیرد، می تواند علاوه بر زمینه های درونی، منشأ بیرونی - بیرون از وجود انسان - داشته باشد.
دو عامل از این عوامل بیرونی که در قرآن کریم به آنها صراحتاً اشاره شده است، «ملک» و «جن» هستند.
البته اجنه دو دسته هستند:
- دسته ای که تأثیر مثبت دارند و در راستای اندیشه های رحمانی عمل می کنند:
«وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ و َمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (جن / 15-14)
«و براستی بعضی از ما مسلمانند و بعضی از ما ستمگرانند پس هرکه مسلمان شود پس آنان راه رشد را جویا شدند و اما ستمگران پس هیزمی برای جهنم هستند.»
- دسته ای که وسوسه گرند و تأثیر منفی و انحرافی دارند و جن شیطان نامیده می شوند:
«و َکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ و َالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْتَرُونَ» (انعام / 112)
«شیاطینی انسی و جنی که بعضی (جنیان) به بعضی دیگر (انسانها) سخنان باطل زینت داده شده را با فریب القاء می کنند.»

1- امداد الهی، توسط فرشتگان

آیات متعددی از قرآن به این نکته اشاره دارند که فرشتگان در اندیشه و تصمیم گیری، به افراد مؤمن کمک می رسانند. البته این امدادهای فکری الهی، شرایط ویژه ای دارد و شرط لازم و اساسی این مددها ایمان، صبر و تقوی است. به بررسی موضاعتی ذیل برای روشن تر شدن مطلب می پردازیم:
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۷
مجتبی مهرجو

 بسم الله

عناصر تروریست گروهک‌های تکفیری و سلفی فعال در سوریه که از حمایت برخی کشورهای غربی، رژیم صهیونیستی، ترکیه و نیز برخی کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی و قطر برخوردارند، همزمان با ایام و لیالی پربرکت ماه مبارک رمضان، حرمت حرم مطهر "عمار بن یاسر" و "اویس قرنی"، اصحاب جلیل‌القدر پیامبر اسلام(ص) را هتک کردند.



به گزارش مشرق، افراطیون سلفی وابسته به ارتش آزاد سوریه با همکاری گروهک تروریستی "جبهة النصرة" که استان "رقه" در شرق سوریه را در کنترل خود دارند، با حمله خمپاره‌ای به حرم مطهر "عمار یاسر" و "اویس قرنی" دو صحابی بزرگوار پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع)، صحن آن را تخریب کرده و با شلیک‌های پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخش‌های زیادی از آن را منهدم کردند.


حرم مطهر پیش از تخریب
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۶
مجتبی مهرجو

  بسم الله
به گزارش «شیعه نیوز» در مشهد، ساعاتی قبل یک فرد وهابی که یک شیشه ای حاوی مواد آتش زا را در داخل لباس خود پنهان کرده بود در اقدامی بی شرمانه هنگامی که به نزدیکی ضریح مطهر امام هشتم شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نزدیک شد با روشن کردن فیتیله آن با فندک جیبی، شیشه حاوی مواد آتشزا را به طرف ضریح مطهر پرتاب کرد .
خبرنگار شیعه نیوز که در صحنه حضور داشت می افزاید حدود بیست دقیقه قبل از اذان مغرب به افق مشهد مقدس، یک جوان حدود سی یا سی و پنج ساله که مشخص بود از اهالی مشهد نمیباشد از قسمت بالای سری به طرف ضریح مبارک نزدیک شد و در دو متری ضریح سریع شیشه نوشابه ای سبز رنگ که ظاهرا حاوی مواد اتش زا بود را با فندک آتش زد و به طرف ضریح مبارک حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) پرتاب نمود .
در ادامه این گزارش آمده است ظرف حاوی مواد آتش زا پس از برخورد با ضریح مطهر به صورت معجزه وار خاموش شد و تنها خوردهای شیشه به اطراف پرتاب شد که بر اثر آن پای برخی زوار جراحات مختصری برداشت .
این اقدام بی شرمانه وهابیون در سالیان اخیر بی سابقه بوده است و جا دارد سیستم نظارتی استان قدس رضوی دقت بیشتری را در این خصوص مد نظر داشته و سیستم های امنیتی کشور قاطعانه با عناصر وهابیت برخورد کرده و ریشه فتنه گری آنان را از کشور جمع آوری نمایند .
شایان ذکر است در سالهای اخیر برخی مولوی های وهابی که عمدتا در برخی استانهای جنوبی کشور ساکن هستند با اظهارات ضد شیعی خود جوانان ساده لوح سنی مذهب را علیه هموطنان شیعه خود تحریک مینمایند .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۰
مجتبی مهرجو
 بسم الله

اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ
خدایا اى اهل بزرگى و عظمت و اى شایسته بخشش و قدرت و سلطنت و اى شایسته عفو
وَالرَّحْمَةِ وَاَهْلَ التَّقْوى وَالْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَومِ الَّذى
و رحمت و اى شایسته تقوى و آمرزش از تو خواهم به حق این روزى که
جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ذُخْراً [وَشَرَفاً]
قرارش دادى براى مسلمانان عید و براى محمد صلى الله علیه و آله ذخیره و شرف
وَمَزِیْداً اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُدْخِلَنى فى کُلِّ خَیْرٍ
و فزونى مقام که درود فرستى بر محمد و آل محمد و درآورى مرا در هر خیرى که
اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُخْرِجَنى مِنْ کُلِّ سُوَّءٍ اَخْرَجْتَ
درآوردى در آن خیر محمد و آل محمد را و برونم آرى از هر بدى و شرى که برون آوردى
مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ
از آن محمد و آل محمد را - که درودهاى تو بر او و بر ایشان باد - خدایا از تو خواهم
خَیْرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَاَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ
بهترین چیزى را که درخواست کردند از تو بندگان شایسته ات و پناه برم به تو از آنچه پناه بردند از آن
عِبادُکَ الْصّالِحُونَ 
بندگان شایسته ات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۶
مجتبی مهرجو

 بسم الله

کیفیت نماز عید فطر وعید قربان از کتاب ( توضیح المسائل )

مسأله ۱۴۹۶ ـ نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام علیه‏السلام واجب است و باید با جماعت خوانده شود ، و در زمان ما که امام علیه‏السلام غائب است ، مستحب مى‏باشد . و مى‏شود آن را با جماعت یا فرادى خواند .
مسأله ۱۴۹۷ ـ وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید تا ظهر است .
مسأله ۱۴۹۸ ـ مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند ، و در عید فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار کنند ، و زکات فطره را هم بدهند ، بعد نماز عید را بخوانند .
مسأله ۱۴۹۹ ـ نماز عید فطر و قربان دو رکعت است ، که در هر رکعت بعد از خواندن حمد و سوره ، سه تکبیر بگوید ، و بهتر آن است که در رکعت اول پنج تکبیر بگوید ، و میان هر دو تکبیر یک قنوت بخواند ، وبعد از تکبیر پنجم تکبیر دیگرى بگوید به رکوع رود ، و دو سجده بجا آورد و بر خیزد ، ودر رکعت دوم چهار تکبیر بگوید ، و میان هر دو تکبیر یک قنوت بخواند ، و بعد از تکبیر چهارم تکبیر دیگرى بگوید و به رکوع رود ، و بعد از رکوع دو سجده کند و تشهّد بخواند ونماز را سلام دهد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۴
مجتبی مهرجو